گفت و گو با سید احمد بابایی( از نخبگان حوزه)/ بخش1

ارسال‌کننده : فصل رویش2 در : 88/5/12 2:5 عصر

اشاره

روز اول طلبگی ام را به خوبی به یاد دارم. وقتی قدم به مدرسه مولاوردیخان گذاشتم با تیپ های مختلفی روبرو شدم از نقاط مختلف استان با سطوح اجتماعی و خانوادگی گوناگون و با افکار واندیشه های متفاوت برای قدم گذاشتن در این مسیر داوطلب شده بودند.بعضی از خود مچکرهایی بودند که با حالت عاقل اندر سفیه نگاه خود را به بچه هایی که از فرط سادگی لبخند خود را به همه هدیه می کردند انداخته و می گفتند: اینا می خوان طلبه شن ؟ اینا بطله هم نمی شن .جالب این که خیلی از همان از خود مچکر ها سال اول را هم دوام نیاوردند و عطای طلبگی را به لقایش بخشیدند و در نقطه مقابل، همان بچه های ساده و بی شیله پیله، با اعتقاد به مسیر سبز طلبگی، ماندند و امروز حوزه به وجود آنها افنخار می کند.سید احمد از همان بچه های ساده ایست که بی ریش به حوزه آمد ولی چون ریشه داشت، ثابت و استوار ماند و اوج گرفت.امروز از او به عنوان یکی از نخبگان حوزه علمیه و امیدهای آینده اسلام نام می برند و چرا چنین نباشد وقتی که برای ایستادن در جایی که هم اکنون قرار دارد زحمت بسیار کشیده و برای رسیدن به قله های مرتفع تر همچنان مصمم و پر حرارت است ؟خدا پشت و پناهت سیدنا .

فصل رویش : در خدمت یکی از طلاب جوان و موفق قزوینی هستیم . کسی که می توانیم از او به عنوان یکی از مصادیق عینی « رویش » یاد کنیم . خیلی ممنون که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید . اگر موافق هستید از بیوگرافی تان شروع کنیم . خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید .

ج) : بسم الله الرحمن الرحیم . بنده سید احمد بابایی هستم . در سال 1360 در یکی از روستاهای تابعه قزوین به دنیا آمدم . در حال حاضر بیست و هفتمین سال زندگی را تجربه می کنم .

 رویش : ورودی چه سالی هستید و در حال حاضر در چه مقطعی مشغول به تحصیل هستید ؟

ج) : ورودی سال تحصیلی 76ـ 75 هستم . تا پایه هفتم در حوزه علمیه قزوین مشغول به تحصیل بودم و بعد از آن به قم هجرت کردم ، درسهای رسمی حوزه را به اتمام رسانده و به درس خارج فقه و اصول مشغول هستم ، در درسهای تخصصی هم مقطع کارشناسی ارشد کلام اسلامی را در مؤسسه امام صادق (ع) به اتمام رساندم .

 رویش : شما دوره مقدماتی را در قزوین سپری کردید. از این دوره و از شرایط تحصیل در قزوین برای ما بگوئید .

ج): حضور من در قزوین، به دو دوره تقسیم می شود. پایه های اول تا سوم شاید از دوره های خیلی خوب من بود. مطلوبیت این دوران هم به دو دلیل بستگی داشت : 1ـ طلبه هایی که در آن سال پذیرش شده بودند، اکثراً از طلاب پر انرژی، با انگیزه و موفقی بودند 2ـ مدیریت مدرسه مولاوردیخان هم تازه منسوب شده بود و از شور و نشاط زیادی برخوردار بود. البته نمی خواهم برنامه ریزی آموزشی این دوره را صد در صد ارزیابی کنم ولی برنامه ریزی قابل قبولی داشتیم. دوره دوم مربوط به پایه های چهارم تا هفتم است که به جهت رها شدن طلبه ها و عدم برنامه ریزی مناسب وضعیت مطلوبی نبود. بنده نیز مثل سایر دوستانم هم به خاطر اهدافی که در ذهنم بود و هم به جهت مسائلی که نسبت به زمینه های علمی مثل استاد و ... بود از همان پایه چهارم تصمیم گرفتم که به حوزه قم هجرت کنم؛ اما امکانات و شرایط اداری قم این اجازه را نمی داد . لذا من این شرایط را تا پایه هفتم تحمل کردم و سعی کردم با بحث کردن و مطالعات شخصی، بعضی از        ضعف های موجود را جبران کنم. در همان ایام بود که تصمیم گرفتم استعداد سنجی کنم و گرایش خودم را نسبت به یک رشته ای از علوم که قرار است در سالهای بعد به آن بپردازم، کشف کنم. این گرایش و علاقه را تا پایه ششم و هفتم کشف کردم که از جمله کارهای بسار مهم من بود.

 رویش : در آن سنی که شما وارد حوزه شدید، معمولاً خیلی مشکل می شود تصور کرد که کسی خودش راهش را درست و منطقی تشخیص دهد . آیا کسی شما را در این مسیر کمک کرد یا اینکه شرایط و جبر محیطی شما را به این راه کشید ؟

ج): بنده به اصل راه طلبگی هم ایمان داشتم و هم شناخت . پدرم با روحانیون زیادی ارتباط داشت و این رفت و آمدها باعث شده بود که من شناخت خوبی نسبت به این قشر پیدا کنم . پس اصل مسیر طلبگی را با بینش انتخاب کرده بودم ؛ اما در مورد گرایش تخصصی خودم یعنی کلام ، باید عرض کنم که تا پایه سوم حوزه مثل سایر طلاب فقط درس می خواندم ، شاید آن موقع اصلاً فکر نمی کردم که چه رشته ای را ادامه بدهم. در پایه های سوم و چهارم ( که انسان به بلوغ فکری نسبی می رسد ) برای خودم این سؤال پیش آمد که علاقه من چیست ؟ و در آینده باید چه کاره شوم ؟ البته سه فاکتور مهم در یافتن پاسخ صحیح این سؤال به من کمک کرد . اولین آنها دوست و همنشین خوب بود. از توفیقات حقیر این بود که هم حجره ای ها و هم بحثی های خوب ، درس خوان، مؤمن ، منظم و معتقد به راه طلبگی داشتم . دوم اساتید آشنا به فن است . اساتیدی بودند که با آنها معاشرت داشتیم و از شخصیت های بزرگ علمی صحبت کرده و علومی مثل فلسفه و کلام را به خوبی معرفی می کردند . لذا استارت آشنایی من با بحث های عقلی توسط این اساتید زده شد و در انتخاب راه خیلی مؤثر بودند. سوم تحقیقات سالیانه ای بود که حوزه ما را مکلف به انجام آن می کرد . در انجام این تکالیف، وقتی آرام آرام به سراغ مسائل عقلی رفتم، احساس علاقه کردم . مجموع این سه عامل، اسبابی بودند که من علاقه خودم را کشف کنم .

 رویش : به نظر خودتان ، درست کشف کردید؟ آیا قوّه های وجود شما در این مسیر به فعلیت     می رسد ؟  

ج): با اینکه در این مسیر ، مشکلات زیادی داشتم ، ولی لحظه ای تردید نکرده ام . از پایه چهارم تا پایه هفتم یعنی چهار سال تمام در جستجوی علاقه و استعداد خودم بودم . چهار سال وقت کمی نیست .

 رویش : در قم کجا رفتید و از کجا شروع کردید؟

ج): خب من قبل از ورود به حوزه قم ، تصمیم گرفته بودم که رشته تخصصی کلام را ادامه بدهم . در آن ایام یک اتفاق تازه ای در حوزه قزوین اتفاق افتاد . مسئولین حوزه قزوین با برخی مؤسسات و مدارس تخصصی قم برای اعزام چند دانش پژوه رایزنی هایی انجام داده بودند که بنده هم جزء آنها بودم ، و بنده طبق علاقه خودم مؤسسه کلام امام صادق (ع) را انتخاب کردم و وارد آنجا شدم . مضافاً بر اینکه شنیده بودم که در بحث های رسائل ، مکاسب و کفایه نیز اساتید برجسته ای در قم وجود دارد . ولی از آنجایی که بارها به ما گفته بودند هیچ فرقی بین استاد کفایه قزوین و قم وجود ندارد شاید باورمان شده بود . بعد از مدتی حضور در قم به عینه دیدیم که باورمان اشتباه  از آب در آمد ؛ این بود که در کنار درسهای تخصصی از اساتید برجسته فقه و اصول هم بهره مند شویم .

رویش : از روند تحصیلاتتان در قم برایمان بگوئید . چگونه بین درسهای رسمی و تخصصی جمع کردید؟

ج) : درسهای رسمی حوزه که غالباً صبح ها برگزار می شد و دروس تخصصی هم بعدازظهر ها بود . با دوست و هم بحثی ام برنامه ریزی کرده بودیم تا هر سال یکی از درسهای رسمی و پایه را کمتر برداریم و به درسهای تخصصی برسیم . تقریباً روزها را با لمنافصه  تقسیم کرده بودیم . البته روزهای تعطیل را به تخصصی اختصاص داده بودیم . زیرا مؤسسه کلام ، نظام آموزشی تحقیق محور داشت و تکالیف سنگینی بر عهده ما می گذاشت . لذا باید چیزی در حدود دو برابر زحمت را برای دروس تخصصی متحمل می شدیم .

رویش : سؤال از تخصص امروز جنبه مبنایی پیدا کرده و دو دیدگاه و رویکرد را در حوزه به وجود آورده است . نظر شما چیست ؟ آیا تخصص داشتن ضروری است ؟

ج) : مسلماً سیر عادی حوزه پاسخگوی تمام نیازها و استعدادها نیست . زندگی در این روزگار و توجه به اطراف ،تخصص را امری بدیهی و صد در صد کرده است . امروزه فقط از کسی نسخه قبول می کنند که صاحب تخصص باشد .

رویش : مگر تفکر علاّمگی و جامع گرایی چه ایرادی دارد ؟

ج) : با توجه به گسترش علوم و گرایشات مختلفی که در علوم ایجاد شده ، علاّمه شدن در گرایشات یک رشته را نمی توان به جرأت گفت تا چه برسد به اینکه در علوم و رشته های مختلف برای یک نفر تخصص ایجاد شود تا او را علاّمه بنامیم .

رویش : معلوم می شود که شما به تخصص گرایی حداکثری معتقد هستید . به نظر شما اگر کسی در یک رشته خاص و در یک گرایش از یک رشته خاص متخصص شود ، می تواند ادعای اسلام شناسی داشته باشد ؟

ج) : دین جوانب مختلفی دارد ، پنجره های مختلفی دارد . از هر پنجره ای فقط مقدمه ای از دین را می توان کشف کرد و فهمید . حتی علامه های قدیم هم ادعای شناخت همه دین را نکرده اند . البته علومی مثل کلام ، فقه ، اخلاق که از علوم اصلی حوزه به شمار می آیند ، سه پنجره اساسی برای شناخت دین هستند ولی باز تمام دین نیستند .

رویش : جامع گرایان مخالفین تخصص به مسائل مختلفی استدال می کنند . از جمله اینکه با توجه به حدیث شریف « العلماء ورثه الانبیاء » بیان می دارند که انبیاء به همه شئون دین آگاهی داشتند و وارثین آنها هم باید اینگونه باشند . جواب شما به این استدال چیست ؟

ج) : به نظر من قائلین به این استدال اولاً، دچار قرائت شخصی از این حدیث شده اند . زیرا فهم دیگران از این حدیث را جویا نشده اند . ثانیاً، قیاس علماء که باید این مسیر را به صورت عادی و معمولی طی کرده و این قلّه را ذرّه ذرّه فتح کنند به انبیاء که دارای علم لدنی و عصمت هستند ، قیاس صحیحی نیست و چون این قیاس درست نیست پس باید حدیث مقید شده و به گونه دیگری معنی شود . چه بسا حدیث بفرماید که در طول انبیاء حرکت کنید ، نه اینکه همه آنچه را که آنها داشته اند باید علماء نیز داشته باشند . علمای ما هم ادعا نکرده اند  همه آنچه را که انبیاء داشته اند ، ما هم داریم . نکته سوم نداشتن الگوی عملی برای این استدال است .کسی که به لحاظ تئوری ، نظری می دهد باید راهکاری هم برایش داشته باشد . آیا اینها توانسته اند شخصی را تربیت کنند که تمام علوم انبیاء را در سینه داشته باشد . نکته چهارم مربوط می شود به کسانی که علاقه ای غیر از اجتهاد در فقه و اصول دارند . آیا در مورد کسی که دوست دارد قرآن را بشناسد و یا سایر علوم دینی ، اجتهاد داشته باشد ، می توان گفت جزء وارثان انبیاء نیست ؟ فقه در بسیاری از روایات بالمعنی الاعم گرفته شده است و ناظر به فقه بالمعنی الأخص نیست . البته ما مخالف اینکه کسی درس خارج فقه و اصول بخواند نیستیم، زیرا اگر کسی درس اصول را به خوبی بگذراند ، دارای قدرت و قوه اجتهاد می شود . در این صورت اگر وارد مسائل کلامی هم بشود ، می تواند خوب نظر بدهد ، قواعدی بدست می آورد که انسان را در فهم فلسفه کمک می کند .

رویش : ولی حضرت امام خمینی (ره) تکیه زیادی بر همین فقه مصطلح داشتند و همین فقه جواهری را توصیه می کردند ؟

ج) : قطعاً منظور حضرت امام ( ره) این نیست که کسی حق خروج از محدوده جواهر را ندارد . اگر کسی در قرآن و سنّت کار کرده و مقداری از جنبه های دین را فهمیده و در عین حال نمی خواهد تا آخر عمر به فقه جواهری پرداخته و رساله عملیه تألیف کند ، بلکه تشخیص داده که نیاز امروز به روانشناسی دینی است ، چه کار باید بکند ؟ خود حضرت امام ( ره) فرمودند که دانشگاهها باید اسلامی شوند . آیا اسلامی شدن علوم و دانشگاه با پرداختن به فقه اصطلاحی امکانپذیر است ؟ همه جوانب را باید با هم دید .

رویش :  همانطور که استحضار دارید ، بافت مدیریتی حوزه ، تکیه بر آموزش فقه و اصول دارد ، به نظر شما با فعالیت هایی که در سطح خصوصی صورت می گیرد امکان دارد که حوزه از ساخت تک ضلعی خود خارج شده و اضلاع مختلف پیدا کند ؟

ج) : امروزه بعضی از رشته های تخصصی مثل تبلیغ ، جای خود را در حوزه باز کرده است . خروج از این بافت تک ضلعی بستگی دارد به اینکه مسئولین حوزه چگونه فکر کنند . نیاز به گذشت زمان است . البته موفقیت هایی که طلبه های آن رشته به دست می آورند و همچنین حمایت علماء کمک می کند تا آن رشته جا باز کرده و رسمیت پیدا کند . بنده بارها از آیت الله سبحانی که به عنوان یک فقیه و و مرجع تقلید نیز مطرح هستند ، در جلسات خصوصی با طلاب مؤسسه کلام ، شنیدم که می فرمودند : شما کارهای فقهی تان را کمتر کنید و به کلام بیشتر بپردازید . چون عقاید ، فقه اکبر است . در گذشته نیز چنین بوده است .