سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نسبیت گرایی اخلاق/ جواد هاشمی/ بخش اول

ارسال‌کننده : فصل رویش2 در : 88/5/12 1:53 عصر

خلاصه

در  این مقاله ابتدا به تعریفی از اخلاق و نسبیت پرداخته‌ایم سپس به تقسیم‌بندی هایی که در نسبیت‌گرایی اخلاقی شده اشاره کرده و آنها را به 1-توصیفی 2-معرفت شناختی 3-جامعه شناختی 4-زیست شناختی 5-روان شناختی 6-فرا اخلاق 7-هنجاری تقسیم کرده‌ایم.

در ادامه با بررسی انواع و شاخه‌های نسبیت گرائی اخلاقی به نقد آنها و ایرادهای وارده پرداخته‌ایم در آخر کلامی در ضرورت ترسیم اخلاق پایدار داشته‌ایم.

مقدمه

نسبیت گرائی اخلاقی ما را متوجه پرسشی بنیادیی می‌کند: آیا خصلتها و رفتارهای زشت و زیبای اخلاقی گستره‌ی جهانی و جاودانه دارند؟ آیا احکامی که در محکمه اخلاق برای اوصاف درونی و رفتارهای بیرونی انسانها صادر می‌کنند اعتباری بین‌المللی و دائمی دارند؟ یعنی شامل همه‌ی افراد در همه‌ی زمانها و مکانها و در هر شرایطی می‌شوند؟به عبارت دیگر آیا خوبی‌ها و بدی‌های اخلاقی مطلقند و فراگیر و یا اینکه با ویژگی نسبیت همراهند؟همه‌ی اینها پرسشهایی است که در مسأله‌ی نسبیت اخلاقی مطرح می‌شود امید است که در این مقاله‌ی بتوانیم دورنمایی از پاسخ به سوالات فوق داشته باشیم.

«تعریف اخلاق»

واژه‌ی اخلاق جمع خلق و در لغت به معنای سرشت و سجیّه است.

و در اصطلاح اخلاق جمع خلق و کیفیتی است ثابت برای نفس آدمی که بر حسب آن کیفیت،رفتارهای مناسب با آن را از خود بروز می‌دهد. حال بنا بر خیر و شر بودن خود، صاحبش را وادار به بروز رفتارهایی می‌سازد.و چون رفتارها به نیک و بد تقسیم می‌شود، پس اخلاق نیز به نیک و بد تقسیم می‌شود.البته باید توجه داشت که برخی از عالمان در مغرب زمین علم اخلاق را مربوط به رفتار انسانی دانسته‌اند نه سجایا و صفات باطنی او. به عنوان نمونه فولکیه معتقد است که علم اخلاق عبارت است از مجموعه قوانین رفتار که انسان با عمل به آن می‌تواند به هدفش نایل آید.ناگفته پیداست که اعمال و رفتار جبری و خارج از اراده‌ی انسان نمی‌تواند متصف به خوب و بد بودن شود چرا که در این موارد انسان مجبور به انجام و یا مجبور به ترک آن فعل است در حالی که موضوع علم اخلاق اعمال و رفتار اختیاری انسان است به گونه‌ای که شخص هم قادر به ارتکاب و هم عدم انجام آن فعل است در اینگونه امور است که فرد می‌تواند علی رغم وجود تمایلات یکی را برگزیند. این گزینش همراه با اختیار است که در اخلاق مورد بحث واقع می‌شود.

مفهوم نسبیت

نسبیت یعنی وابستگی یک شئ  به امر یا اموری متغیر و خارج از ذات آن؛بعبارت دیگر وقتی احکام اخلاقی تابع امیال فردی یا علائق اجتماعی بودند و هیچ ریشه‌ای در واقعیات خارجی نداشتند بالطبع با تغییر میل و ذائقه افراد یا گرایشهای اجتماعی آنان قضاوتهای اخلاقی‌شان نیز دستخوش تغییر و دگرگونی خواهد شد. ممکن است کاری را که امروز خوب می‌دانند با تغییرات و تحولات اجتماعی بد تلقی نمایند و یا برعکس،کاری را که در شرایط فکری و اجتماعی خاص بد می‌پندارند با ایجاد دگرگونی در آن شرایط،خوب تلقی کنند.به عنوان مثال حجاب نداشتن در بعضی از جوامع نه تنها مذموم نیست بلکه مورد ستایش و جلوه‌هایی از شخصیت افراد است ولی در بعضی دیگر از جوامع داشتن حجاب را جزء عفت و آبرومندی آن تلقی می‌کنند و همواره سفارش به حجاب داشتن می‌نمایند. نسبیت گرایی اخلاقی در مقابل مطلق گرایی اخلاقی قرار دارد.نسبیت گرایی اخلاقی گزاره‌های اخلاقی را به هیچ امر خارج از ذات موضوعات پایبند نمی‌داند.بدین صورت هیچ عنصری غیر از آنچه که در ذات موضوع موجود است مثل شرایط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و یا روانی و ... نمی‌تواند در خوب و بد بودن اخلاقی تأثیر بگذارند.

نمونه‌هایی از مصادیق نسبیت گرایی

اسکیموها افراد سالخورده خود را وامی‌گذارند تا از گرسنگی جان بسپارند.اسپارتیان یونان باستان و مردم قبیله‌ی دابو در گینه نو معتقدند که به لحاظ اخلاقی دزدی اشکالی ندارد. بسیاری از فرهنگ های گذشته و کنونی نوزادان را می‌کشتند یا هنوز هم می‌کشند (قبیله‌ای در آفریقای شرقی روزگاری نوزادان ناقص را خوراک اسبان آبی می‌کردند) در حالی که جوامع  ما همه‌ی این اعمال را محکوم می‌کند. برخی فرهنگ ها  همجنس بازی را مجاز می دانند  و برخی محکوم می‌کنند. برخی از فرهنگ ها از جمله‌ی جوامع اسلامی داشتن چند همسر را مجاز می دانند در حالی که اکثر فرهنگ های مسیحی آن را غیر اخلاقی می‌شمارند.داستان اینکه چگونه داریوش  پادشاه ایران یک بار برخی از کلاتیها (مردم قبایل آسیایی) و برخی از یونانیان را با هم جمع می‌کرد، نقل می‌کند: او از کلاتیها پرسید: با والدین متوفای خود چه می‌کنید؟ آنان پاسخ دادند که اجساد بی‌جان والدین خود را می‌خورند. یونانیان که اجساد والدین خود را می‌سوزاندند از این رفتار بیرحمانه سخت وحشت زده شده بودند و به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کار ناشایستی نبودند. سپس داریوش از کلاتیها می‌پرسد که در ازای چه چیزی حاضرند اجساد پدران خود را بسوزانند آنها که از چنین رفتار ظالمانه‌ای دچار هراس شدید شده بودند از داریوش درخواست می‌کنند که از این سخن گستاخانه دست بکشد.همانگونه که مشاهده فرمودید فعل خاصی در نزد گروهی اخلاقی و در نزد گروهی دیگر غیراخلاقی تلقی می‌گردد. حال آیا می‌توان گفت که خوب و یا بد مطلق اخلاقی وجود دارد؟

آیا می‌توان بر جهان قوانین اخلاقی ثابت و یکنواختی حاکم کرد که اگر کاری بد است در نزد تمام امت ها و اقوام بد باشد و یا اگر کاری خوب است در نزد تمام امت ها و اقوام خوب باشد؟ برای پاسخ به این سوالات باید مبنای نسبیت‌گراها را بیان نمود و تبیین کرد که چه ادله ای برای آن ذکر می‌کنند.                                

بعضی از معتقدین به نسبیت گرایی اخلاق در غرب

نیچه ( 1900-1844م.)

عقیده دارد که نیکی و زیبایی حقیقی و مطلق نیست. آنچه حقیقت است این است که همه کس خواهان توانایی است و آنچه راکه برای او سودمند باشد و او را توانا سازد که بر دیگران چیره شود نیک و زیبا می‌شود.

ویلیام جیمز(1910 - 1842 م. )

حق، رونوشت واقع است یعنی قولی که مطابق با واقع باشد حق است. بسیار خوب اما واقع چیست که مطابقت با او قول حق باشد. آیا امری ثابت و لایتغیراست؟نه زیرا که عالم متغیر است و هیچ امری در او ثابت نیست.

سارتر نیز جزء نسبی‌گرایان شمرده شده است او انتخاب گزینشی فرد را دلیل خوب بودن کار شمرده است.

برتراند راسل نیز خوبی و بدی را نسبی می‌داند و خوب را اینگونه معرفی می‌کند:

فلان چیز خوب است یعنی برای رسیدن به هدف و مقصدی که داریم باید از آن استفاده کنیم نه اینکه خوبی صفتی است واقعی در آن شئ، البته نه اینکه برای همه خوب است بلکه تنها برای کسی که چنین مقصدی دارد وگرنه اگر کسی مقصدی خلاف این مقصد داشته باشد برای او خوبی نیست.ویل دورانت فیلسوف و مورخ معروف نیز طرفدار نسبیت است که هر رذیلتی در زمانی فضیلت بوده و ممکن است دوباره روزی فضیلت گردد چنانکه کینه‌ورزی به هنگام جنگ فضیلت است خشونت و حرص زمانی برای حیات ضروری بود ولی امروز از آثار مضحک دوران توحش محسوب می شود.و بسیارند کسانی که از نظریه‌ی نسبیت در اخلاق دفاع می‌کنند و اخلاق را امری کاملا نسبی می‌دانند ولیکن در این مقال به ذکر همین تعداد اکتفا می‌کنیم.

انواع نسبیت‌گرایی

برای نسبیت‌گرایی تقسیمات متفاوتی صورت گرفته که به سه تقسیم کلی اشاره می‌کنیم.

عده‌ای نسبیت‌گرایی را به سه شاخه‌ی 1-توصیفی2-معرفت شناختی 3-هنجاری تقسیم می‌کنند. در این تقسیم نسبیت‌گرایی معرفت شناختی خود به سه شاخه تقسیم می شود: 1-ذهنیت‌گرایی 2-فرهنگی 3-قردادگرایی

عده‌ای دیگر نسبیت‌گرایی را به پنج شاخه تقسیم می‌کنند: 1-زیست شناختی (اصول اخلاقی، تابعی از وضعیت متغیر زیستی فرد است)2-جامعه شناختی 3-روان شناختی 4-فرهنگی 5-ماتریالستی (فضیلت یا رذیلت بودن یک صفت یا رفتار، بستگی به نقش وکارکرد آن نسبت به ایجاد برابری و تساوی مادی در بین انسان‌ها و توزیع برابر امکانات دارد)

و در آخر آنکه نسبیت‌گرایی به 1-توصیفی 2-فرااخلاق 3-هنجاری تقسیم می‌شود. اکنون باید به توضیح و تبیین موارد فوق بپردازیم.

1-نسبیت‌گرایی توصیفی:

در نسبیت‌گرایی توصیفی با توصیف وگزارش اخلاقیات مختلف افراد و جوامع گوناگون نتیجه گرفته می‌شود که اخلاق افراد در جوامع مختلف متفاوت است و ارزش های اخلاقی ثابت و مطلقی وجود دارد. آنچه دقیقا نسبیت‌گرایی توصیفی می‌گوید این است که باورهای اخلاقی اصلی افراد و جوامع مختلف متفاوتند و حتی متعارضند.

2-نسبیت گرایی معرفت شناختی

الف: ذهنیت‌گرایی

این نسبیت‌گرایی بر این است که تنها ملاک و معیار ارزش های اخلاقی نگرش ها، امیال و احساسات و سلایق شخصی است.

ب:نسبیت‌گرایی فرهنگی

نسبیت‌گرایی فرهنگی اظهار می‌دارد که خوب و بد به فرهنگ بستگی دارد. آنچه خوب است همان چیزی است که در یک فرهنگ از نظر اجتماعی پسندیده است.

نگرش ها در زمان ها و مکان های مختلف تغییر می‌کنند بدین صورت هنجارهایی را که من آموخته ام هنجارهای جامعه‌ی من است و جوامع دیگر دارای هنجارهای دیگر هستند.

اخلاق دارای یک ساختار فرهنگی است. درست همان طور که جوامع، سبک های متفاوتی در غذا و پوشاک ابداع می‌کند، به همین صورت اصول اخلاقی متفاوتی برای خود دارند.

اگر نسبیت گرای فرهنگی بگوید فلان عمل خوب است به این معنی است که اکثریت جامعه آن فرد، آن عمل را می‌پسندند.

آنها در مقابل مطلق‌گرایان (معتقدین به مطلق بودن گزاره های اخلاقی) پرسش هایی قرار می‌‌دهند و آن اینکه: اگر کارها می‌تواند به طور مطلق (نه نسبت به این یا آن فرهنگ )خوب یا بد باشد چطور می‌توان دانست که چه  چیز به طور مطلق خوب یا بد است؟

چطور می‌توان درباره‌ی این امر استدلال کرد بدون آنکه معیارهای جامعه‌ی خودشان را کامل و بی‌نقص انگاشته و مطلق می‌پندارند. ایشان گمان می‌کنند که هنجارهایی که آموخته‌اند واقعیاتی عینی‌اند. لازم است چنین افرادی به مطالعه‌ی انسان شناسی بپردازند و یا مدتی در فرهنگ دیگر زندگی کنند.             

ج : قرارداد گرایی

این عده بر آنند که گزاره‌های اخلاقی واقعیت های خارجی ندارند. بلکه مبتنی بر قرار داد و تلقی هستند. ‌اگر در جامعه‌ای نوزادکشی را مجاز بدانند و یا قرارداد کنند که انسان ها مجازند نوزاد را بکشند این یک امر اخلاقی تلقی خواهد شد.

3-نسبیت‌گرایی هنجاری

در نسبیت‌گرایی هنجاری گفته می‌شود از آنجا که ارزش های مورد قبول افراد و جوامع مختلف متفاوتند، یا ارزشهای اخلاقی مبنای واقعی ندارند نمی‌بایست بر رعایت اصول ثابت اخلاقی پافشاری کرد و درباره‌ی ارزش های اخلاقی مورد قبول افراد و جوامع مختلف نباید داوری ارزشی نمود. در خصوص مصلحت جزئی واقعیت این است که افراد بسته به دلبستگی های فرهنگی شان باید امور مختلفی را انجام دهند. یک شخص معتقد  به نسبیت‌گرایی هنجاری اظهار می‌دارد که چیزی نادرست یا مذموم است که شخص یا گروه آن را نادرست یا مذموم بدانند.

4-فرا اخلاق

نسیبت‌گرایی فرا اخلاقی آموزه‌ای است که بر اساس آن هیچ نظام اخلاقی صادق و واحدی وجود ندارد. بنابراین در مورد احکام اخلاقی اصلی شیوه‌ی معقول و معتبر عینی‌ای برای توجیه یکی در مقابل دیگری وجود ندارد. در نتیجه ممکن است دو حکم اصلی متعارض، اعتبار یکسانی داشته باشند.

5- روان شناختی

انسان در بسیاری از اعمال خود مجبوراست. رفتارهای انسان محکوم به فرآیندهایی است که در روان‌شناسی تبیین می‌گردد. رفتارهای انسان را حوادثی رقم می‌زنند که در روان خود آگاه و ناخودآگاه او در جریان است و وضعیت حاکم بر پاره‌ای از بخش های روانی ما نیز خود معلول حوادث و تجارب بسیاری است که از گذشته رسوب کرده و ما خود هیچ نقشی در خلق و زوال آنها نداشته‌ایم. پس بعضی از رفتارهای اخلاقی ما را عواملی خارج از اراده‌ی ما پدید می‌آورند و جایی برای اراده‌ی آزاد ما وجود ندارد تا بتوان بر اساس اصول و موازین ثابت منطقی تصمیم گرفت. در نتیجه پاره‌ای اعمال اخلاق بر اثر عواملی شکل می‌گردد که از هیچ اصول ثابتی پیروی نمی‌کنند و کاملا ً وابسته با وضعیت  روانی فرد است. بنابراین یک عمل ممکن است برای یک فرد با حالت روانی خاص خوب و حالت دیگر بد باشد. یعنی خوبی و بدی یک عمل در بسیاری موارد وابسته به بود و نبود عنصر متغیری به نام فشارهای روانی است.

6- جبر جامعه شناسی

در ترسیم مناسبات  بین فرد و جامعه نقش اول و اصیل را جامعه به عهده دارد.

بسیاری از تحولات در زندگی فردی معلول تحولات اجتماعی است. اخلاق یک پدیده‌ی اجتماعی است و معیار فضیلت و رذیلت اخلاقی خوشایندی  و ناخوشایندی جامعه است. با اندک پژوهشی در جوامع مختلف به روش استقرایی و آماری که روش متعارف در علوم اجتماعی است، به وضوح می‌توان دید که هنجارها و ناهنجاری های اخلاقی در جامعه‌ای نسبت به جامعه‌ای دیگر متفاوت است. یعنی اگر چه انسان به طور مطلق مقهور و مجبور عوامل اجتماعی نیست ولی بسیاری از رفتارهای او معلول فشارهای اجتماعی  است و تحت تأثیر این فشارها مجبور به انجام آنهاست. چون در جامعه‌ای که او زندگی می‌کند فلان  رفتار یک ارزش  الزامی تلقی می‌شود در حالی در جامعه‌ی دیگر این چنین نیست و این جز به مفهوم نسبیت در اخلاق نیست.