سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفت و گو با سید احمد بابایی( از نخبگان حوزه)/ بخش1

ارسال‌کننده : فصل رویش2 در : 88/5/12 2:5 عصر

ادامه مطلب...


گفت و گو با سید احمد بابایی( از نخبگان حوزه)/بخش2

ارسال‌کننده : فصل رویش2 در : 88/5/12 2:3 عصر

ادامه مطلب...


شیطان پرستی/ محمد خدادادی/ بخش اول

ارسال‌کننده : فصل رویش2 در : 88/5/12 2:0 عصر

ادامه مطلب...


تحقیق من برتر شده!/ شعر طنز

ارسال‌کننده : فصل رویش2 در : 88/5/12 1:57 عصر

با سلام و تحیت فراوون

حرفای جالبی دارم براتون

حرفای من راجِِبِ تحقیقاته

که این روزا با کمی تحریفاته

فکر نکنید قصد و غرض دارم من

دشمنی و درد و مرض دارم من

غریبه نیستم به خدا، آشنام

اهل همین محلّه‌ام، با شُمام

فقط یه انتقاد جزئی دارم

با شعر می‌خوام روی کاغذ بیارم

 

سال‌های اول که تو حوزه بودیم

تو حُجره‌ها با هم نشسته بودیم

کار ندارم، دوران خوبی داشتیم

غُصّه‌ها رو با هم کنار می‌ذاشتیم

با صرف و نحو چقدر صفا می‌کردیم

نکته‌های خوبو، سِوا می‌کردیم

بعدِ یه بحث شاد و پُر سر صدا

خیلی سریع می‌شدیم از هم جدا

تابَه مونو از طاقچه بر می‌داشتیم

می‌شُستیم و گوجه رو توش می‌ذاشتیم

یه چند تا تخم مُرغ جدا می‌کردیم

یواش تو گوجه‌ها رها می‌کردیم

رو شعله ها می‌ذاشتیم و می‌پختیم

آخرِ کار اُملت بهش می‌گفتیم

وای نمی‌دونی گر چه بی‌ریا بود

لقمه‌هایی که دست بچه‌ها بود

پهن که می‌شد لقمه‌ها روی غذا

دل حسابی در می‌اوُمد از عزا

این شعار بچه‌ها بود همیشه:

((طلبگی بی‌تخم مرغ نمیشه))

بگذریم از خاطرات گذشته

هر چی بوده، رفته و برنگشته

اما یه روز تو بستری آماده

بین همون طلابِ شوخ و ساده

یک خبرِ مُهمّی منتشر شد

مثل یه بُمب تو حوزه منفجر شد

اون خبر از تأسیس تحقیقات بود

ساختمانی که اِند تشکیلات بود

گفتن اگه می‌خوای که مشهور بشی

با اهل علم همراه و محشور بشی

سریع بیا شروع به تحقیق بکُن

بعداً برو اسلام و تبلیغ بکُن

هر چی می خوای اینجا فراهم شده

قامت ما ، برا همین خم شده

بعدِ سه چار سال که شدی مُحقّق

بخوای نخوای خودت میشی مشوّق

تألیفاتِت تکوُن می‌دِه عالَمُو

پرستیژت خشک می‌کنه آدمو

خلاصه محشری به پا می‌کنی

مردم و با دین آشنا می‌کنی

این خبر و وقتی که من شنیدم

از فرط خوشحالی فقط دویدم

نفس زنان به ساختمون رسیدم

صندلی رو سمت خودم کشیدم

عرض ادب کردم و زود نشستم

مشخصاتم و سریع نوشتم

رئیس اونجا به من احترام کرد

با کلی آب و تاب به من سلام کرد

گفت خیلی زود یه موضوع انتخاب کن

از طفره و حاشیه اجتناب کن

چون که اصلاً روش نمی‌‌شناختم

خیلی سریع روحیه‌ام رو باختم

 

گفتم که من هیچی سرم نمی‌شه

این لباس قشنگ تنم نمی‌شه

گفت عزیزم ناراحتی نداره

فکر نکنی یه وقت شدی بیچاره

مرکز برات کلّی هزینه کرده

برای تحقیق تو رو بیمه کرده

بی‌برنامه صدات نمی‌کنیم ما

بی‌راهنما رهات نمی‌کنیم ما

شوخی که نیست کلّی کلاس می‌ذاریم

استاد راهنما برات میاریم

کاغذای روی میزو تکون داد

لیست اساتیدو به من نشون داد

وقتی اسامی رو دیدم کُپ کردم

سؤالی از روی تعجب کردم:

آیا اینا اهل تخصّص هستند؟

همیشه در حال تفحّص هستند؟

تا به حالا مقاله‌ای نوشتند؟

پشت میز روزنامه‌ای نشستند؟

یه وقت دیدم رئیس شده دل آزار

گفت: طلبه! اِنقدر منو نیازار

اینهمه سخت نمی‌گیرن به والله

حوصله کن، یاد می‌گیرن ایشاالله

چند صباحی نمره بِدَن به تحقیق

یه چند تا رَد کُنن، یه چند تا تصدیق

پخته می‌شَن یه روز تو این گیر و دار

شما رَم استاد می‌کنن تو این کار

مشروط به اینکه سَرِ جات بشینی

غُر نزنی، نتیجه رو ببینی

یه چند سالی گذشت از این ماجرا

با جزئیات کار شدیم آشنا

تحقیق نگو، چاپ می‌زدیم از کتاب

دو ساعته تموم می‌شُد با شتاب

یه جمله کوتاه که می‌نوشتیم

فضای یک صفحه رو می‌گرفتیم

با عینکای ریز طرح ابرو

هر کی می‌دید ما رو می‌رفتش از رو

کیفای خوشگل و سِوا می‌کردیم

شیرازه‌ها رو توش رها می‌کردیم

استاد راهنما مونو می‌دیدیم

حاصل چاپو روبروش می‌چیدیم

مردُمَکش رو کلمات می‌چرخید

از سرِ سادگی یهو می‌خندید

نگاه می‌کرد، صدا می‌کرد ماشاءالله

جوادی آملی شی اِیشاءالله

قلم که نیست، سحرِ خدا گواهه

پیشرفت حوزه دیگه رو به راهه

امیدوارم یه روز تو رو ببینم

با افتخار کنار تو بشینم

پیشونی قشنگتو ببوسم

مثل یه شمع بازم برات بسوزم

نمره خوب بِهِت می‌دَم که گنجه

حدست درسته، نمره تو پنجه

خدا وکیلی حال می‌کردیم امّا

این شده بود برای ما معمّا

«چطوره چاپ ما به نمره خورده

نیومده اینهمه دل رو بُرده

امّا یه تحقیق دقیق و شامل

نمره دو هم نگرفته کامل؟»

بی‌خیالش هنوزم این معماست

چیزی که هست  استاد از این مُبرّاست

طول می‌کشه اگر بدم ادامه

خب دیگه شعر محدودیت میاره

پس بذارید این قَلَم و تیز کنم

نکته‌ها رو مهمتر و ریز کنم

خاطره جالبی رو بگم من

دیر نشده، از پیشتون برَم من

اینرو من از یک طلبه شنیدم

تحقیق اینجوری دیگه ندیدم

میگه یه روز به تحقیقات سر زدم

موذیانه، به احترام در زدم

رئیس به من گفت: پسرم بفرما

نمون به پشت دَر، میون سرما

رفتم جلو، سلام دادم با ادب

گفتم که من به یادتم روز و شب

با احتیاط دو دستمو پیش بُردم

دستای مهربونشو فشردم

گفت: عزیزم! حرفی داری؟ به گوشم

شروع بکن تا من یه چای بنوشم

گفتم: که من موضوع می‌خوام از شما

لیست و بیرون کشید و گفت: بفرما

یه موضوع برداشتم و راهی شدم

تو دل دریا مثل ماهی شدم

کتابارو ورق زدم خیلی تند

مَطالبم همونجا بود، خیلی رند

یه کتاب قطوری پیدا کردم

این دل غصه‌دار و شیدا کردم

خیلی عجیب بود که چیزی کم نداشت

وجود من با اون دیگه غم نداشت.

خودکارم و برداشتم و نوشتم

حتّی یه واو هم دیگه جا نذاشتم

از بای بسم الله تا میم آخر

هر چی که بود چاپ می‌زدم سراسر

مطالبو جمع کردم و دویدم

یه شیرازه از مغازه خریدم

تحقیقم و بُردم برای استاد

یکدفعه چشماش به منابع افتاد

گفت: باریک الله به تو که زرنگی

تحقیق نوشتی تو به این قشنگی

نمره پنج برای تو نمره نیست

بِهِت می‌دم چون که نمیشه داد بیست

همینطوری موندم بودم گیج و منگ

نمره گرفت این کار بی دنگ و فنگ

تحیق من نمره گرفت خدائیش؟!

یا چش و ابرو یا موها یا که ریش؟

کار نداریم اینها که عادّی شده

از روز یک نگاها مادّی شده

تازه یه روز تو تحقیقات که بودم

بیکار رو صندلی نشسته بودم

یک قفسه دیدم که خیلی جالب

پر شده بود از تحقیق و مطالب

یه چند تا جزوه توش گذاشته بودن

یه جمله‌ای بالاش نوشته بودن:

«این جزوه‌ها تحقیقات برتره

مربوط به طلّاب موفّق‌تره»

با دقّتِ بیشتر که توشو دیدم

چیزی دیدم بی‌اختیارخندیدم

جزوه‌ای که به بنده منتسب بود

بین اونا دیدم که منتخب بود

جریان من همینجا پایان گرفت

وضعیتم تا حدی سامان گرفت

اما یه عده بعد این مرحله

تشویق شدن با شادی و هروله

سکه هارو گرفتن و دویدن

خیلی راحت از موانع پریدن

خودشونو محقق سال کردن

خودمونیم اما چقدر حال کردن

 

دیگه برات چیزی نمی‌نویسم

بیشتر از این درّ و گُهر نریزم

فکر می‌کنم همین برات کافیه

اگر چه باز مطالبی باقیه

دیرم شده، می‌خوام برَم رهام کُن

نوکرتم! فقط دُعا برام کن

که بعد این پرروئی و جسارت

اخراج نشیم با یه وانت حقارت

 

 




فرصت طلایی / محمد محبی

ارسال‌کننده : فصل رویش2 در : 88/5/12 1:55 عصر

کمال خلقت در انسان کامل است . پروراندن موجودی که تمام استعدادهای خود را به فعلیت برساند، موجودی که در پله آخر نردبان سعادت دنیوی و اخروی پا گذاشته و افق ها را در نوردد. ولی انسان تنها با تکیه بر استعداد ها و توانایی های درونی و ذاتی خود ، قدرت رسیدن به آن قلّه را ندارد . پس محدود بودن توانایی بشر در رسیدن به آن هدف عالی و تحقق فلسفه آفرینش، نیازمندیش به عنصر وحی و دین را مسجّل می سازد تا در پرتو آن قلّه کمال خود را دیده و راه رسیدن به آن را بیاموزد . بر این اساس خداوند حکیم وحی و دین را بوسیله انبیاء الهی فرو فرستاد تا هدایت و راهنمایی انسان در تمام حوزه های زیستی حاصل گردد و برای اتمام نعمت و منتهای لطف خود، پیشوایانی قرار داد تا با تفسیر و تشریح دین، راه را روشنتر و آشکارتر ترسیم کنند تا اینکه در یک مقطع زمانی این رسالت عظیم و میراث گرانبهای انبیاء و امامان بر عهده حوزه و عالمان دینی گذاشته شد؛ به طوری که حوزه های شیعی با جهاد علمی و عملی فرزانگانش قدم در راه اشاعه دانش و ارزش های دینی نهاده و متحمل سختی های فراوانی شدند. علاوه بر اینکه حوزه و روحانیت توانست بذر ایمان دینی را در جامعه بنشاند و شهد اعتقاد و باور دینی را در جانها زنده نگاه دارد .

بیش از هزاران سال است که جامعه علمی شیعه و روحانیت آن به طور رسمی در دنیای اسلام مشغول فعالیت است. علماء و فقهاء و شاگردان آنها در هر مرتبه و درجه ای، در ابعاد گوناگون زندگی بشر مثل     حوزه های اخلاق و تربیت دینی، جلوگیری از انحرافات اعتقادی، مبارزه با استکبار و استبداد و تلاش در عرصه های سیاسی دوران مختلف شدت و اختناق و بنا گذاری و گسترش علوم دینی و ... همت گماردند .

حضور روحانیت شیعه در جریانهای سیاسی گذشته و نقش آفرینی آن ، بارزترین و عینی ترین نمونه همت بی دریغ آنان است . با نگاهی به گذشته روشن می شود که در هر نهضت ، حرکت ، تحول و نقطه عطفی در تاریخ ملت های مسلمان که روحانیت حضور داشته ، به همان اندازه آن نهضت و حرکت رشد داشته و نهایتاً به پیروزی نایل آمده است و هر جا که روحانیت حضور نداشته و یا حضور کمرنگی داشته ، پیشروی برای مردم حاصل نشده و دیگران نتوانسته اند سکان کشتی را در امواج پر تلاطم نهضت ها به درستی هدایت کرده و ایمان و حمایت مردم را به آن حرکت جلب کنند.

در حال حاضر نیز همین گروه معدود و اندک ، توانسته است با تکیه بر میراث تقوایی و علمی خود، هیمنه مستکبرین جهانخوار را شکسته و خواب آسوده را از چشم آنها برباید . علاوه بر نقش انکار ناپذیر روحانیت و آگاهی بخشی آنها در تحقق انقلاب اسلامی ، مدیریت انقلاب در بحرانی ترین شرایط جنگی تا سازندگی و تا دستیابی به فن آوری های علمی و هسته ای و... همه و همه در سایه حضور روحانیت و روشنگری آنان و تقویت ایمان دینی مردم دست یافتنی شده و گویای این مطلب است که چنانکه انقلاب اسلامی در حدوث خود نیازمند حوزه و عالمان شیعه بود ، در بقاء خود نیز نیازمند حضور آنان است. البته ناگفته نماند که این اعتماد تاریخی به روحانیت در گرو دانش، فرزانگی، قداست و طهارت روح، مردم خواهی، صداقت هوشیاری و دهها فضیلت پاک و نابی است که در طول تاریخ حوزه خود را ه آنها آراسته است و دقت در نکات یاد شده، مسئولیت و رسالت روحانیت ( از سازمان مدیریت، طلاب، ائمه جمعه وجماعت، اساتید و غیره ) را مضاعف می کند. میراثی که با درد و سوز و حرمان ها و شهادت ها بدست ما رسیده و به رایگان در اختیار ماست، وظیفه ما را سنگین تر کرده است. علی الخصوص در ایران اسلامی که روحانیت به هدف برقراری حکومت دینی و بستری برای غنیمت بخشیدن به دین دست یافت ، تکلیف بیشتری بر دوش دارد. باید تلاش شود از فرصت طلائی حکومت اسلامی نهایت استفاده برده شود . به شهادت تاریخ در هیچ زمانی، شرایط مهیّاتر از اکنون نبوده و هیچ جمعیت دینی این مقدار امکانات و ظرفیت برای تبلیغ و اجرای احکام الهی نداشته است. باید چون امامین همامین باقرین (علهیما السلام ) از کوچکترین فرصت، بهره برداری کرد و در تبین و تحکیم انقلاب علمی آنها اقدامی اساس کرد تا اینکه تمام اقصی نقاط جهان را از شهد شیرین و گوارای معارف ناب اسلام اصیل، سیراب کرد. قدرت های شیطانی و استعماری این مقام و موقعیت روحانیت را دریافته اند و در اندیشه برآمده اند تا با منزوی ساختن روحانیت، به آینده اقتدار خود، مصونیت بخشند؛ پس باید عاقلانه و عالمانه تمام همت و استعداد های موجود را بکار گرفت و این میراث گرانبها را به قوه اخذ کرده و با چیزهای بی اساس و یا غیر مهم فرصت را از دست نداد بی شک حاصل اغتنام فرصت های موجود و تدابیر لازم آن است که در این سرعت سریع حرکت های جهانی حوزه و روحانیت نقش بی بدیل خود را در تمام عرصه های زندگی بشری و در نهادینه کردن دین و معنویت، به درستی ایفاء نموده و حیات معنادار را به انسان رنجور و خسته هزاره سوم به ارمغان خواهد آورد.




نسبیت گرایی اخلاق/ جواد هاشمی/ بخش اول

ارسال‌کننده : فصل رویش2 در : 88/5/12 1:53 عصر

خلاصه

در  این مقاله ابتدا به تعریفی از اخلاق و نسبیت پرداخته‌ایم سپس به تقسیم‌بندی هایی که در نسبیت‌گرایی اخلاقی شده اشاره کرده و آنها را به 1-توصیفی 2-معرفت شناختی 3-جامعه شناختی 4-زیست شناختی 5-روان شناختی 6-فرا اخلاق 7-هنجاری تقسیم کرده‌ایم.

در ادامه با بررسی انواع و شاخه‌های نسبیت گرائی اخلاقی به نقد آنها و ایرادهای وارده پرداخته‌ایم در آخر کلامی در ضرورت ترسیم اخلاق پایدار داشته‌ایم.

مقدمه

نسبیت گرائی اخلاقی ما را متوجه پرسشی بنیادیی می‌کند: آیا خصلتها و رفتارهای زشت و زیبای اخلاقی گستره‌ی جهانی و جاودانه دارند؟ آیا احکامی که در محکمه اخلاق برای اوصاف درونی و رفتارهای بیرونی انسانها صادر می‌کنند اعتباری بین‌المللی و دائمی دارند؟ یعنی شامل همه‌ی افراد در همه‌ی زمانها و مکانها و در هر شرایطی می‌شوند؟به عبارت دیگر آیا خوبی‌ها و بدی‌های اخلاقی مطلقند و فراگیر و یا اینکه با ویژگی نسبیت همراهند؟همه‌ی اینها پرسشهایی است که در مسأله‌ی نسبیت اخلاقی مطرح می‌شود امید است که در این مقاله‌ی بتوانیم دورنمایی از پاسخ به سوالات فوق داشته باشیم.

«تعریف اخلاق»

واژه‌ی اخلاق جمع خلق و در لغت به معنای سرشت و سجیّه است.

و در اصطلاح اخلاق جمع خلق و کیفیتی است ثابت برای نفس آدمی که بر حسب آن کیفیت،رفتارهای مناسب با آن را از خود بروز می‌دهد. حال بنا بر خیر و شر بودن خود، صاحبش را وادار به بروز رفتارهایی می‌سازد.و چون رفتارها به نیک و بد تقسیم می‌شود، پس اخلاق نیز به نیک و بد تقسیم می‌شود.البته باید توجه داشت که برخی از عالمان در مغرب زمین علم اخلاق را مربوط به رفتار انسانی دانسته‌اند نه سجایا و صفات باطنی او. به عنوان نمونه فولکیه معتقد است که علم اخلاق عبارت است از مجموعه قوانین رفتار که انسان با عمل به آن می‌تواند به هدفش نایل آید.ناگفته پیداست که اعمال و رفتار جبری و خارج از اراده‌ی انسان نمی‌تواند متصف به خوب و بد بودن شود چرا که در این موارد انسان مجبور به انجام و یا مجبور به ترک آن فعل است در حالی که موضوع علم اخلاق اعمال و رفتار اختیاری انسان است به گونه‌ای که شخص هم قادر به ارتکاب و هم عدم انجام آن فعل است در اینگونه امور است که فرد می‌تواند علی رغم وجود تمایلات یکی را برگزیند. این گزینش همراه با اختیار است که در اخلاق مورد بحث واقع می‌شود.

مفهوم نسبیت

نسبیت یعنی وابستگی یک شئ  به امر یا اموری متغیر و خارج از ذات آن؛بعبارت دیگر وقتی احکام اخلاقی تابع امیال فردی یا علائق اجتماعی بودند و هیچ ریشه‌ای در واقعیات خارجی نداشتند بالطبع با تغییر میل و ذائقه افراد یا گرایشهای اجتماعی آنان قضاوتهای اخلاقی‌شان نیز دستخوش تغییر و دگرگونی خواهد شد. ممکن است کاری را که امروز خوب می‌دانند با تغییرات و تحولات اجتماعی بد تلقی نمایند و یا برعکس،کاری را که در شرایط فکری و اجتماعی خاص بد می‌پندارند با ایجاد دگرگونی در آن شرایط،خوب تلقی کنند.به عنوان مثال حجاب نداشتن در بعضی از جوامع نه تنها مذموم نیست بلکه مورد ستایش و جلوه‌هایی از شخصیت افراد است ولی در بعضی دیگر از جوامع داشتن حجاب را جزء عفت و آبرومندی آن تلقی می‌کنند و همواره سفارش به حجاب داشتن می‌نمایند. نسبیت گرایی اخلاقی در مقابل مطلق گرایی اخلاقی قرار دارد.نسبیت گرایی اخلاقی گزاره‌های اخلاقی را به هیچ امر خارج از ذات موضوعات پایبند نمی‌داند.بدین صورت هیچ عنصری غیر از آنچه که در ذات موضوع موجود است مثل شرایط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و یا روانی و ... نمی‌تواند در خوب و بد بودن اخلاقی تأثیر بگذارند.

نمونه‌هایی از مصادیق نسبیت گرایی

اسکیموها افراد سالخورده خود را وامی‌گذارند تا از گرسنگی جان بسپارند.اسپارتیان یونان باستان و مردم قبیله‌ی دابو در گینه نو معتقدند که به لحاظ اخلاقی دزدی اشکالی ندارد. بسیاری از فرهنگ های گذشته و کنونی نوزادان را می‌کشتند یا هنوز هم می‌کشند (قبیله‌ای در آفریقای شرقی روزگاری نوزادان ناقص را خوراک اسبان آبی می‌کردند) در حالی که جوامع  ما همه‌ی این اعمال را محکوم می‌کند. برخی فرهنگ ها  همجنس بازی را مجاز می دانند  و برخی محکوم می‌کنند. برخی از فرهنگ ها از جمله‌ی جوامع اسلامی داشتن چند همسر را مجاز می دانند در حالی که اکثر فرهنگ های مسیحی آن را غیر اخلاقی می‌شمارند.داستان اینکه چگونه داریوش  پادشاه ایران یک بار برخی از کلاتیها (مردم قبایل آسیایی) و برخی از یونانیان را با هم جمع می‌کرد، نقل می‌کند: او از کلاتیها پرسید: با والدین متوفای خود چه می‌کنید؟ آنان پاسخ دادند که اجساد بی‌جان والدین خود را می‌خورند. یونانیان که اجساد والدین خود را می‌سوزاندند از این رفتار بیرحمانه سخت وحشت زده شده بودند و به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کار ناشایستی نبودند. سپس داریوش از کلاتیها می‌پرسد که در ازای چه چیزی حاضرند اجساد پدران خود را بسوزانند آنها که از چنین رفتار ظالمانه‌ای دچار هراس شدید شده بودند از داریوش درخواست می‌کنند که از این سخن گستاخانه دست بکشد.همانگونه که مشاهده فرمودید فعل خاصی در نزد گروهی اخلاقی و در نزد گروهی دیگر غیراخلاقی تلقی می‌گردد. حال آیا می‌توان گفت که خوب و یا بد مطلق اخلاقی وجود دارد؟

آیا می‌توان بر جهان قوانین اخلاقی ثابت و یکنواختی حاکم کرد که اگر کاری بد است در نزد تمام امت ها و اقوام بد باشد و یا اگر کاری خوب است در نزد تمام امت ها و اقوام خوب باشد؟ برای پاسخ به این سوالات باید مبنای نسبیت‌گراها را بیان نمود و تبیین کرد که چه ادله ای برای آن ذکر می‌کنند.                                

بعضی از معتقدین به نسبیت گرایی اخلاق در غرب

نیچه ( 1900-1844م.)

عقیده دارد که نیکی و زیبایی حقیقی و مطلق نیست. آنچه حقیقت است این است که همه کس خواهان توانایی است و آنچه راکه برای او سودمند باشد و او را توانا سازد که بر دیگران چیره شود نیک و زیبا می‌شود.

ویلیام جیمز(1910 - 1842 م. )

حق، رونوشت واقع است یعنی قولی که مطابق با واقع باشد حق است. بسیار خوب اما واقع چیست که مطابقت با او قول حق باشد. آیا امری ثابت و لایتغیراست؟نه زیرا که عالم متغیر است و هیچ امری در او ثابت نیست.

سارتر نیز جزء نسبی‌گرایان شمرده شده است او انتخاب گزینشی فرد را دلیل خوب بودن کار شمرده است.

برتراند راسل نیز خوبی و بدی را نسبی می‌داند و خوب را اینگونه معرفی می‌کند:

فلان چیز خوب است یعنی برای رسیدن به هدف و مقصدی که داریم باید از آن استفاده کنیم نه اینکه خوبی صفتی است واقعی در آن شئ، البته نه اینکه برای همه خوب است بلکه تنها برای کسی که چنین مقصدی دارد وگرنه اگر کسی مقصدی خلاف این مقصد داشته باشد برای او خوبی نیست.ویل دورانت فیلسوف و مورخ معروف نیز طرفدار نسبیت است که هر رذیلتی در زمانی فضیلت بوده و ممکن است دوباره روزی فضیلت گردد چنانکه کینه‌ورزی به هنگام جنگ فضیلت است خشونت و حرص زمانی برای حیات ضروری بود ولی امروز از آثار مضحک دوران توحش محسوب می شود.و بسیارند کسانی که از نظریه‌ی نسبیت در اخلاق دفاع می‌کنند و اخلاق را امری کاملا نسبی می‌دانند ولیکن در این مقال به ذکر همین تعداد اکتفا می‌کنیم.

انواع نسبیت‌گرایی

برای نسبیت‌گرایی تقسیمات متفاوتی صورت گرفته که به سه تقسیم کلی اشاره می‌کنیم.

عده‌ای نسبیت‌گرایی را به سه شاخه‌ی 1-توصیفی2-معرفت شناختی 3-هنجاری تقسیم می‌کنند. در این تقسیم نسبیت‌گرایی معرفت شناختی خود به سه شاخه تقسیم می شود: 1-ذهنیت‌گرایی 2-فرهنگی 3-قردادگرایی

عده‌ای دیگر نسبیت‌گرایی را به پنج شاخه تقسیم می‌کنند: 1-زیست شناختی (اصول اخلاقی، تابعی از وضعیت متغیر زیستی فرد است)2-جامعه شناختی 3-روان شناختی 4-فرهنگی 5-ماتریالستی (فضیلت یا رذیلت بودن یک صفت یا رفتار، بستگی به نقش وکارکرد آن نسبت به ایجاد برابری و تساوی مادی در بین انسان‌ها و توزیع برابر امکانات دارد)

و در آخر آنکه نسبیت‌گرایی به 1-توصیفی 2-فرااخلاق 3-هنجاری تقسیم می‌شود. اکنون باید به توضیح و تبیین موارد فوق بپردازیم.

1-نسبیت‌گرایی توصیفی:

در نسبیت‌گرایی توصیفی با توصیف وگزارش اخلاقیات مختلف افراد و جوامع گوناگون نتیجه گرفته می‌شود که اخلاق افراد در جوامع مختلف متفاوت است و ارزش های اخلاقی ثابت و مطلقی وجود دارد. آنچه دقیقا نسبیت‌گرایی توصیفی می‌گوید این است که باورهای اخلاقی اصلی افراد و جوامع مختلف متفاوتند و حتی متعارضند.

2-نسبیت گرایی معرفت شناختی

الف: ذهنیت‌گرایی

این نسبیت‌گرایی بر این است که تنها ملاک و معیار ارزش های اخلاقی نگرش ها، امیال و احساسات و سلایق شخصی است.

ب:نسبیت‌گرایی فرهنگی

نسبیت‌گرایی فرهنگی اظهار می‌دارد که خوب و بد به فرهنگ بستگی دارد. آنچه خوب است همان چیزی است که در یک فرهنگ از نظر اجتماعی پسندیده است.

نگرش ها در زمان ها و مکان های مختلف تغییر می‌کنند بدین صورت هنجارهایی را که من آموخته ام هنجارهای جامعه‌ی من است و جوامع دیگر دارای هنجارهای دیگر هستند.

اخلاق دارای یک ساختار فرهنگی است. درست همان طور که جوامع، سبک های متفاوتی در غذا و پوشاک ابداع می‌کند، به همین صورت اصول اخلاقی متفاوتی برای خود دارند.

اگر نسبیت گرای فرهنگی بگوید فلان عمل خوب است به این معنی است که اکثریت جامعه آن فرد، آن عمل را می‌پسندند.

آنها در مقابل مطلق‌گرایان (معتقدین به مطلق بودن گزاره های اخلاقی) پرسش هایی قرار می‌‌دهند و آن اینکه: اگر کارها می‌تواند به طور مطلق (نه نسبت به این یا آن فرهنگ )خوب یا بد باشد چطور می‌توان دانست که چه  چیز به طور مطلق خوب یا بد است؟

چطور می‌توان درباره‌ی این امر استدلال کرد بدون آنکه معیارهای جامعه‌ی خودشان را کامل و بی‌نقص انگاشته و مطلق می‌پندارند. ایشان گمان می‌کنند که هنجارهایی که آموخته‌اند واقعیاتی عینی‌اند. لازم است چنین افرادی به مطالعه‌ی انسان شناسی بپردازند و یا مدتی در فرهنگ دیگر زندگی کنند.             

ج : قرارداد گرایی

این عده بر آنند که گزاره‌های اخلاقی واقعیت های خارجی ندارند. بلکه مبتنی بر قرار داد و تلقی هستند. ‌اگر در جامعه‌ای نوزادکشی را مجاز بدانند و یا قرارداد کنند که انسان ها مجازند نوزاد را بکشند این یک امر اخلاقی تلقی خواهد شد.

3-نسبیت‌گرایی هنجاری

در نسبیت‌گرایی هنجاری گفته می‌شود از آنجا که ارزش های مورد قبول افراد و جوامع مختلف متفاوتند، یا ارزشهای اخلاقی مبنای واقعی ندارند نمی‌بایست بر رعایت اصول ثابت اخلاقی پافشاری کرد و درباره‌ی ارزش های اخلاقی مورد قبول افراد و جوامع مختلف نباید داوری ارزشی نمود. در خصوص مصلحت جزئی واقعیت این است که افراد بسته به دلبستگی های فرهنگی شان باید امور مختلفی را انجام دهند. یک شخص معتقد  به نسبیت‌گرایی هنجاری اظهار می‌دارد که چیزی نادرست یا مذموم است که شخص یا گروه آن را نادرست یا مذموم بدانند.

4-فرا اخلاق

نسیبت‌گرایی فرا اخلاقی آموزه‌ای است که بر اساس آن هیچ نظام اخلاقی صادق و واحدی وجود ندارد. بنابراین در مورد احکام اخلاقی اصلی شیوه‌ی معقول و معتبر عینی‌ای برای توجیه یکی در مقابل دیگری وجود ندارد. در نتیجه ممکن است دو حکم اصلی متعارض، اعتبار یکسانی داشته باشند.

5- روان شناختی

انسان در بسیاری از اعمال خود مجبوراست. رفتارهای انسان محکوم به فرآیندهایی است که در روان‌شناسی تبیین می‌گردد. رفتارهای انسان را حوادثی رقم می‌زنند که در روان خود آگاه و ناخودآگاه او در جریان است و وضعیت حاکم بر پاره‌ای از بخش های روانی ما نیز خود معلول حوادث و تجارب بسیاری است که از گذشته رسوب کرده و ما خود هیچ نقشی در خلق و زوال آنها نداشته‌ایم. پس بعضی از رفتارهای اخلاقی ما را عواملی خارج از اراده‌ی ما پدید می‌آورند و جایی برای اراده‌ی آزاد ما وجود ندارد تا بتوان بر اساس اصول و موازین ثابت منطقی تصمیم گرفت. در نتیجه پاره‌ای اعمال اخلاق بر اثر عواملی شکل می‌گردد که از هیچ اصول ثابتی پیروی نمی‌کنند و کاملا ً وابسته با وضعیت  روانی فرد است. بنابراین یک عمل ممکن است برای یک فرد با حالت روانی خاص خوب و حالت دیگر بد باشد. یعنی خوبی و بدی یک عمل در بسیاری موارد وابسته به بود و نبود عنصر متغیری به نام فشارهای روانی است.

6- جبر جامعه شناسی

در ترسیم مناسبات  بین فرد و جامعه نقش اول و اصیل را جامعه به عهده دارد.

بسیاری از تحولات در زندگی فردی معلول تحولات اجتماعی است. اخلاق یک پدیده‌ی اجتماعی است و معیار فضیلت و رذیلت اخلاقی خوشایندی  و ناخوشایندی جامعه است. با اندک پژوهشی در جوامع مختلف به روش استقرایی و آماری که روش متعارف در علوم اجتماعی است، به وضوح می‌توان دید که هنجارها و ناهنجاری های اخلاقی در جامعه‌ای نسبت به جامعه‌ای دیگر متفاوت است. یعنی اگر چه انسان به طور مطلق مقهور و مجبور عوامل اجتماعی نیست ولی بسیاری از رفتارهای او معلول فشارهای اجتماعی  است و تحت تأثیر این فشارها مجبور به انجام آنهاست. چون در جامعه‌ای که او زندگی می‌کند فلان  رفتار یک ارزش  الزامی تلقی می‌شود در حالی در جامعه‌ی دیگر این چنین نیست و این جز به مفهوم نسبیت در اخلاق نیست.




نسبیت گرایی اخلاق/ جواد هاشمی/ بخش دوم

ارسال‌کننده : فصل رویش2 در : 88/5/12 1:38 عصر

نقد و بررسی دیدگاههای مذکور

1-نسبیت‌گرایی توصیفی

این نسبیت تنها با مراجعه به برخی مستندات و شواهد جزئی ادعا می‌شود که ارزش های مورد قبول افراد و جوامع گوناگون، متفاوت است و اصول ثابت ارزشی وجود ندارند.

اما این استنتاج نادست است، زیرا اختلاف نظر در احکام اخلاقی هر چند زیاد باشد و نمونه‌های فراوانی از آن ارائه شود دلیل بر عدم وجود اصول ثابت و مشترک نخواهد بود.

2-معرفت شناختی

نقدی که بر این استدلال وارد است مربوط به شیوه‌ی استدلال و مبنای نسبیت‌گرایی معرفت شناختی است. از این نسبیت‌گرایی و نسبیت‌گرایی توصیفی نتیجه گرفته می‌شود که اخلاق هیچ مبنای واقعی ندارد و تنها متکی به خواست ها و سلایق فردی یا توافق و قرارداد اجتماعی است، استنتاجی نابجا و نادرست صورت گرفته است. چون اولا چنان که گفتیم نسبیت‌گرایی توصیفی از اثبات اختلاف همه جانبه در ارزش های اخلاقی ناتوان است.ثانیا میان نسبیت‌گرایی توصیفی و معرفت شناختی، ربط منطقی وجود ندارد. علاوه بر این که  در نسبیت‌گرایی قراردادی تمام گزاره‌های اخلاقی همانقدر اخلاقی هستند که گزاره‌های مقابل آنها هستند.

مشکل اساسی دیگر نسبیت‌گرایی قرارداد گرایانه که اعتبار اخلاق را به نسبیت‌گرایی فرهنگی وابسته می‌دانند این است که تعریف مفهوم یک فرهنگ یا جامعه بسیار مشکل است، و از طرفی لازمه‌ی این نسبیت آن است که چنین حکم شود که فعل خاصی هم خطاباشد و هم خطا نباشد. مثلا اگر شخصی شهروندی آمریکایی است و عضوی از کلیسای کاتولیک روم او(از خهت کاتولیک بودنش )اگر سقط جنین را اختیار کند کار خطایی انجام می دهد و(ازآن جهت که شهروند آمریکایی است)اگر بر خلاف آموزش های کلیسای خود در مورد سقط جنین عمل کند خطا کار نیست.

در مورد نسبیت‌گرایی هنجاری همان نقدهایی که به نسبیت‌گرایی‌های قبل وارد شد بر این هم وارد است.

3- نسبیت‌گرایی فرهنگی:

نسبی‌ نگرها معمولا برای تنوع فرهنگی اهمیت چشمگیری قائلند و وجود چنین تنوعی چون و چرا بر نمی‌دارد. چیزی که به این اندازه بدیهی نیست این است که آیا در خصوص باورهای اخلاقی پایه نیز اختلاف نظر وجود دارد.مثالی ساده در این زمینه به ما کمک خواهد کرد. انگلیسی‌ها از سمت چپ جاده می‌رانند، آمریکایی‌ها از سمت راست. این روال ها به حکم قوانین انجام می‌گیرد و قوانین انگلستان و آمریکا در این خصوص متفاوت است. ولی این روال های مغایر لزوما ثابت نمی کند که در باورهای پایه هم اختلاف وجود دارد. طراحان قوانین هر دو کشور، چه بسا بر مبنای اصولی واحد عمل کرده باشند. نظیر این که پیروی اعضای جامعه‌ای واحد از قوانین واحد راهنمایی و رانندگی برای همگان به یکسان اسباب خیر و برکت است.

بنابراین، درست است که اعمال اخلاقی در جهان بسیار متفاوت است، ولی امکان دارد توافقی بنیادین بر سر ارزش ها و اصول اخلاقی پایه وجود داشته باشد.

دیگر اشکالات نسبیت‌گرایی فرهنگی این است که ما مجبوریم تا از هنجارهای اجتماعی پیروی کنیم در غیر این صورت خودمان با خودمان در تناقض خواهیم بود. اگر «خوب» و «از نظر اجتماعی پسندیده»به یک معنی باشد،آنگاه اگر یکی از آنها بر چیزی صدق کند آن دیگری نیز باید بر آن صدق کند. .بنابراین این استدلال معتبر است که: فلان کار از نظر اجتماعی پسندیده است.

اگر نسبیت‌گرایی فرهنگی صحیح باشد آنگاه به طور سازگاری نمی‌توانیم با ارزشهای جامعه خودمان مخالف باشیم. اگر نسبیت‌گرایی فرهنگی صحیح باشد،آنگاه به طور سازگاری نمی‌توانیم با ارزش‌های جامعه‌ی خودمان مخالف باشیم.اما این گفته یک نتیجه‌ی باطلی است. مطمئنا می‌توانیم به طور سازگاری تأیید کنیم که کاری از نظر اجتماعی پسندیده است، ولی انکار کنیم که کار خوبی است.در صورتی که اگر نسبیت‌گرایی فرهنگی صحیح باشد، این حرف متناقض و محال است.

4-فرااخلاق

استدلال معمول و رایجی که برای اثبات نسبیت‌گرایی فرااخلاقی بکار می‌رود مبتنی است بر نسبیت‌گرایی توصیفی در حالی که هنوز درباره‌ی نسبیت‌گرایی توصیفی بحث و مناقشه وجود دارد. حتی برخی از انسان‌شناسان فرهنگی و روان‌شناسان اجتماعی (همچون رالف لینتون و اس.ای.اس) حقانیت آن را به زیر سوال برده‌اند.لیکن اثبات نسبیت‌گرایی توصیفی به تنهایی برای اثبات نسبیت‌گرایی فرااخلاقی کافی نیست، همچنین باید اثبات کرد که احکام اخلاقی اصلی مردم حتی اگر کاملا تعلیم داده شوند و همگی باورهای ناظر به واقع مشترکی داشته باشند باز هم مختلف و متعارض خواهد بود.

5-روان شناختی

رسالت روان‌شناسی تبیین فرآیند حاکم بر رفتارهای انسان و توضیح چگونگی تحقق این رفتارها در ساحت روانی وجود انسان است و از این رو توجه خاصی به مناسبات و داد و ستدهای روان وتن در پیدایش رفتار دارد. اما پاسخ به سوال از علت بنیادین و نخستین رفتارهای آدمی و قضاوت نسبت به سؤال از تمام علت رفتارهای بشری امری است که از حوزه‌ی صلاحیت روان‌شناختی خارج است و اگر قضاوتی نیز در این باره و بر اساس مبانی موجود در روان‌شناسی صورت گیرد، فاقد هر گونه اعتبار علمی و کارشناسی است به عبارت دیگر روان‌شناسی فرایند داوری های ما را توضیح می‌دهد نه ملاک و میزانی را که باید داوری بر اساس آن صورت گیرد.

بنابراین با یافته‌های روان‌شناختی نمی‌توان نسبت به عدم تأثیر اراده‌ی انسان و مجبور بودن او در تمامی رفتارها و از جمله رفتار اخلاقی او داوری کرد تا در سایه‌ی آن بتوان نسبیت اخلاق را برکرسی نشاند. به علاوه غلبه‌ی فشارهای روانی بر فرد هنگامی موجب رفع مسئولیت اخلاقی و قبح یک عمل می‌شود که به مرز جنون و ناتوانی برسد و کاملا تعقل و اندیشه و قدرت را در فرد از بین ببرد و جنون و عجز یک مفهوم مشخص عرفی و یک حقیقت خارجی ثابت‌اند نه امری نسبی و سیال.

6-جامعه‌شناختی

اشکال وارد بر این بیان متوجه مبنای آن است. در بحث از مناسبات «فرد» و «جامعه» اصالت با (فرد) است و جامعه مقصود بالعرض می باشد؛ اگر چه تأثیرات جزئی اجتماع بر تربیت فرد را نیز نمی‌توان انکار کرد. همچنین شخصیت نوعی انسان با نیازها و لوازم خود، در طول تحولات و در شرایط مختلف، ثابت‌اند. اجتماع نیز از احکام طبیعت انسان بوده و به پیروی از ثبات طبیعت انسان، احکام اجتماعی هم ثابت‌اند. اگر چه برخی تغییرات جزئی پیدا می‌کنند، امور کلی جامعه مانند ضرورت خود اجتماع و خوبی و بدی، تغییر نمی‌کند. حسن اعتدال در چهار غریزه‌ی حفظ موجودیت و دفاع و کنجکاوی و اعمال و قدرت و پذیرش آن یعنی عفت، شجاعت، علم و عدالت،امری پایدار و ثابت است. و چون اجتماع انسانی هم تابع احکام فرد در جامعه و طبیعت انسانی است، فضایل چهارگانه فوق، حسن و قبح دائمی دارند.

وقتی اصول اخلاقی ثابت باشد، فروع هم ثابت است و فقط تغییراتی در مصادیق به وجود می‌آید و یا در تطبیق اصول بر مصادیق اختلافاتی بروز می‌کند. بطور خلاصه، فشارهای اجتماعی اگر چه وجود دارند و بر رفتار و تربیت افراد هم تأثیر می‌گذارند، مادام که به مرز جبر فلسفی نرسد، موجب رفع مسئولیت اخلاقی و نسبیت در اخلاق نمی‌شوند؛ اگر چه می‌توانند در تشدید و تخفیف مسئولیت اخلاقی مؤثر باشند.

نقدهای کلی نسبیت‌گرایی در اخلاق:

1-اگر ما قائل به نسبیت اخلاقی باشیم، چنانچه یک فعل خاصی از  دو نفر به صورت متضاد صادر شود نمی‌توان میان آن دو حکم کرد و در مقام ارزشیابی نمی‌توان فعل آن دو شخص را ارزیابی نمود. زیرا هر کس فعل خودش را نسبت به شرایط و امور نسبی خود انجام می‌دهد. به عنوان مثال اگر گزاره دروغ گفتن را در نظر بگیریم که شخصی آن را خوب می‌داند و دیگری آن را بد می‌داند، در مقام قضاوت و داوری‌ چگونه می‌توان حکم کرد؟

البته ممکن است گفته شود که گزاره‌های اخلاقی امور فردی، شخصی و درونی هستند و متمایز از قواعد حقوقی می‌باشند و لذا هیچ ایرادی وارد نیست که در مقام ارتکاب متناقض یک فعل اخلاقی توسط دو نفر نتوانیم حکم کنیم.

سخن فوق وقتی صحیح است که گزاره‌های اخلاقی هیچگونه تأثیری بر فرد دیگری یا اجتماع و ... نداشته باشد. ولی آنجا که گزاره‌های اخلاقی تأثیراتی بر غیر می‌گذارند و اثر مثبت و یا منفی از خود به جا می‌گذارند می‌توان در مقام ارزیابی واقع شد، چرا که این گزاره از حیطه فردی خارج شده و تأثیری فراتر از حیطه فاعل آن دارد.

2-اشکال دیگری که به نسبیت‌گرا وارد می‌شود این است که این گرایش منجر به حذف ادله‌ی شهادت در محکمه‌های قضایی می‌شود. به این صورت کسی که  دروغ‌گویی و راست‌گویی را امری نسبی می‌داند، در محکمه نه تنها شهادت به دروغ می‌دهد بلکه آن را امری خوب و اخلاقی می‌داند در صورتی که در دادگاه‌های قضایی شهادت یکی از ادله‌ی اثبات حکم بوده و به آن اهتمام ورزیده می‌شود.

3-وقتی که شخص با دو فعل اخلاقی متناقض مواجه می‌شود این سوال پیش می‌آید که آیا این شخص می‌تواند هم مرتکب آن بشود و هم آن را ترک کند. اگر جواب آری است شخص دچار بحران هویت خواهد شد و اگر جواب منفی است پس باید برای خود اصولی داشته باشد که یکی از آن دو فعل را برگزیند که در این صورت به یک ثبات خاص فردی خواهیم رسید و از نسبیت مطلق که هیچ اصولی را نمی‌پذیرد خارج خواهیم شد.

پیامدهایی چند از نسبیت‌گرایی

1-سلب مسئولیت: هیچ فردی را در قبال رفتار خود از نظر اخلاقی و در بسیاری از موارد از جهت حقوقی مسئول نمی‌شناسند. افزون بر آن وجدان عمومی اعتماد به دیگران و عناوین خیر و شر هیچ مفهوم و خاصیتی نخواهد داشت.

2-بی‌ثمری احکام اخلاقی: احکام و قضایای اخلاقی وقتی مفیدند که منشأ اثر باشند و این امر ممکن نیست مگر با قبول با عشق به حقانیت عام مطلق و جاودانه اصول اخلاقی. ولی نسبیت‌گرای اخلاقی با همه‌ی این امور در ستیز است.

3-نفی کمال دین و جاودانگی دین: قبول تغییرپذیری و عدم ثبات احکام اخلاقی به معنای عصری و موقتی شدن تعالیم دینی و در نتیجه انکار کمال و خاتمیت دین است.

4-شکاکیت اخلاقی: امکان داوری قاطع نسبت به یک موضوع از بین می‌رود.

5-برابری خدمت‌کاران و خیانت‌پیشگان

ضرورت ترسیم اخلاق پایدار

نیم‌نگاهی به برخی پیامدهای نسبی‌گرایی اخلاقی، بر ضرورت وجود اخلاق جاودانه صحه می‌گذارد. هدفمندی انسان و مسئولیت‌پذیری او، توجیح حکیمانه تعلیم و تربیت و ترغیب و ترهیب امکان سخن گفتن از عدالت و ظلم و دفاع از حقوق انسان و مبارزه با تجاوز به حقوق او و تمییز بین فضیلت و رذیلت و ... و صدها رکن و اصل دیگر از اصول حیات انسانی که با نادیده‌گرفتن هر یک از آنها شیرازه حیات بشری از هم خواهد پاشید. همه در گروه تبیین، ترسیم و قبول اصول اخلاقی ثابت و پایدار است.

پی‌نوشت‌ها

1-شیروانی، علی، فرااخلاق، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی(دفتر اندیشه‌ی جوان)،(پاییز 1376)، ص11.

2-خوشحال، ابوالقاسم، امهات فلسفه اخلاق (دفتر اول) تهران: نشر بنفشه، (1380)، ص 14 .

3-مصباح، مجتبی، فلسفه اخلاق، قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ص 17 .

4-دیلمی، احمد؛ آذربایجانی مسعود، اخلاق اسلامی، قم: نشر معارف، (1379)، ص40 .

5-مصباح، محمدتقی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم: مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی امام خمینی، (1384)، ص 34.

6-بریمن، لوئیس، «نقدی  بر نسبیت‌گرایی»، محمود فتحعلی، نقد و نظر، س 4 ، ش 1-2 ، ص 325 .

7-سجادی، سید ابراهیم:  http:// www.balagh.net/ persian/akhlaq/falsafeh/03/277.htm  

8-فرانکنا، ویلیا کی، فلسفه اخلاق، هادی صادقی، قم: مؤسسه فرهنگی طه، (1346)، ص 22 .

9-مصباح، مجتبی، فلسفه اخلاق، قم: مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، (بهار1381)،ص172.

10-شهریاری، حمید، فلسفه اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مک اینتایر، تهران: سمت،(1385)، ص 3.

11-ادواردز، پل، فلسفه‌ی اخلاق، انشاءا... رحمتی، تهران: تبیان، (1378)، ص 182 .

12-ویلیامز، برنارد، فلسفه‌ی اخلاق، زهرا جلالی، قم: معارف، (1383)، ص 160 .

13-دیلمی، احمد؛ آذربایجانی، مسعود، اخلاق اسلامی، قم: معارف، (1379)، ص 51 .

14-همان، ص 52 .

15-مصباح، مجتبی، فلسفه اخلاق، قم: مرکز انشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، (بهار 1381)، ص 174.

16-نقد و نظر، س 4 ، ش 1-2 ، 333 .

17-هو لمز، رابرت ال.، مبانی فلسفه‌ی اخلاق، مسعود علیا، تهران: ققنوس، (1389)، 333 331 .

18-دیلمی، احمد؛ آذربایجانی مسعود، اخلاق اسلامی، قم: نشر معارف، (1379)، ص 52 - 51 .

19-همان، ص 53 -52 .

20-همان، ص 42 41.

منابع

ادواردز، پل، فلسفه‌ی اخلاق، انشاء ا... رحمتی، تهران تبیان، (1378) .

خوشحال، ابولقاسم، امهات فلسفه اخلاق (دفتر اول)، تهران: نشر بنفشه، (1380).

دیلمی، احمد؛ آذربایجانی، مسعود، اخلاق اسلامی، قم: معارف،(1379) .

شهریاری، حمید، فلسفه اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مک اینتایر، تهران: سمت، (1385).ص 3 .

شیروانی، علی، فرا اخلاق، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی (دفتر اندیشه‌ی جوان)، (پاییز 1376).

فرانکنا، ویلیام‌کی، فلسفه اخلاق، هادی صادقی، قم موسسه فرهنگی طه، (1376).

مصباح، مجتبی، فلسفه اخلاق، قم: مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، (بهار 1381).

مصباح، محمدتقی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم: مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی،(1384) .

نقد و نظر، س 4 ، ش 1-2 .

ویلیامز، برنارد فلسفه‌ی اخلاق، زهرا جلالی، قم: معارف، (1383).

هولمز، رابرت ال.، مبانی فلسفه‌ی اخلاق، مسعود علیا، تهران: ققنوس، (1379)

http ://www.balagh.net/ Persian/akhlaq/faslafeh/03/277.htm

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




بررسی مکتب اکنکار( بخش نهایی)/ علی انبارلویی

ارسال‌کننده : فصل رویش2 در : 88/5/12 12:43 عصر

« برخی ادعاهای اکنکار»

ـ اکنکار مدعی است که مستقیم ترین مسیر به سوی خداوند است و مدعی است که استاد زنده (اک) توسط سوگماد (خداوند) انتخاب می شود و هر استاد زنده اک، جانشین خود را تربیت می کند. یکی از شگردهای اکنکار این است که برخلاف سایرمکاتب ومذاهب قید و بندی در مکتب خود ایجاد نکرده است . به این پرسش که از اکنکار شد توجه کنید « آیا اکنکار با سقط جنین یا همجنس بازی مخالفت می کند ؟ جواب: اکنکار می آموزد که روح ابدی و فنا پذیر است و اینکه روح بر روی زمین است تا تجربه کسب کند .اکنکار موضوعاتی از قبیل سقط جنین، طلاق، یا گرایش جنسی  را به عنوان تصمیماتی شخصی در نظر گرفته و به عنوان یک سازمان نظر نمی دهد .» 13 آری این مکتب اصلاً نمی پسندد که قید و بندی ایجاد کند تا از هر گروهی و حتی از هر مذهبی بتوانند به این مکتب گرایش پیدا کنند .در متن اکنکار، مذهب به عنوان چیزی دست و پاگیر برای رسیدن به کمال معرفی شده است. مثلاً در کتاب اکنکار کلید جهان های اسرار آمده است :« کمال از طریق اعتقادات مذهبی قابل دستیابی نیست زیرا که ادیان محدودند و کمال حد و حدودی ندارد، نه می تواند موقتی باشد و نه قابل تغییر» . و در جایی دیگر دین را محصول خود پرستی می داند و می گوید: « او ( یعنی خود پرستی ) به تأسیس و بنیان گذاری کیش و عقاید مذهبی کمک می کند، سپس از روی خود پرستی چنین می پندارد که بهترین راه برای کسب حقیقت رابه دست آورده است» و بسیاری دیگر از این مطالب که می توانید به این کتاب مراجعه کنید. حتی این مکتب پس از نفی ادیان به سراغ موعود آخر الزمان می رود تا با نفی او شخص یا اشخاص دیگری را به عنوان جانشین معرفی کند: شاید هیچ یک از مکاتب انحرافی این گونه وقیحانه با این مسأله برخورد نکرده باشند. « این نقطه عطف مسامحه است ، انتظار برای چیزی که قرار است ظهور کند . پیامبر موعودی که تمام بار را از روی دوش ما بر می دارد و البته هیچ وقت نخواهد آمد . » و البته وقاحت بیشترآن جایی است که تمام خصوصیاتی را که یک موعود باید داشته باشد را به فردی نسبت می دهند که از او به عنوان استاد حق در قید حیات یا ماهانتا نام می برد. ( « ماهانتا او به معنی معلم بزرگ و نور دهنده است و در حقیقت به این مفهوم اشاره دارد که شما منتظر کسی نباشید ، او اینجاست . او[ ( استاد حق )] همکاری برای خداوند اعلی است که در امور مربوطه به این جهان او را یاری می دهد .) چنانکه در توصیف ماهانتا می گویند: « ذهن ماهانتا بسیار تی، باهوش و دارای قدرت قضاوتی بی نقص است. او در بالاترین مرتبه یک انسان متمدن است زیرا که او تمام فضایل لازم برای انسان را در بالاترین مرتبه تکاملش دارا می باشد. » « اساتید حق و اولیای اکنکار اگر چه تفاوت چندانی با مردم عادی ندارند.ولی برای رسیدن به هدف غائی و بالاترین بهشت ها (جایی که خداوند عالمیان به سر می برد) راهنمای انسان هستند. « اگر چه او یک سیستم مذهبی را آموزش نمی دهد اما انسان را به طرف کاملترین و شادترین تجربه مذهبی سوق می دهد .»14

« طبقات الهی »

مکتب اکنکار نظام عالم را براساس اعتقادات خود به طبقاتی تقسیم بندی کرده است. در نگاه این مکتب یک اکیست باید تمامی طبقات را گذرانده و به طبقه نهایی که به عنوان هدف در این مکتب بوده و روح نام دارد، نائل شود.بطور کلی و جامع طبقات الهی به دو بخش تقسیم شده است: طبقات تحتانی و طبقات فوقانی.طبقات پایین از اقلیم مادی زمان، ماده ،مکان و انرژی ساخته شده است وطبقات فوقانی طبقاتی هستند که مقصد معنوی مارا تشکیل می دهند. جهانهای حقیقی خداوند، نخست طبقه فیزیکی نام دارد که همان دنیای مادی است.طبقه دوم طبقه اثیری نام داشته ومربوط به عالم خواب است.سومین جهان از بخش تحتانی، طبقه علی می باشد این جهان معدن خاطره هاست و پیشینه تمامی زندگی ها ی افراد در روی طبقات فیزیکی و اثیری درآن بایگانی شده است. طبقه علی، محل خاطره ها و تالار پیشینه هاست.یک رویاگر می تواند ازماهانتا، استاد رویا تقاضا کند که او را به آنجا برده و چشم اندازی از زندگی های گذشته را به او نشان دهند.چهارمین طبقه، طبقه ذهنی است. مسافرین اغلب این طبقه را به عنوان جهان رنگهای آبی می شناسند.علتش این است که در این جا ماهانتا در نظر رویاگر مسافر، درقالب نورآبی ظاهر می شود که یکی ازنشانه های طبقه ذهنی می باشد.طبقه پنجم، طبقه روح است: این ناحیه یکی از بزرگترین نقاط عطف در زندگی فرد را موجب می شود. این طبقه اولین مرحله ازجهان های حقیقی معنوی است و رسیدن به این سطح از آگاهی باید نخستین هدف ما درطریقت اک باشد. اینجا طبقه نائل آمدن به(خود شناسی) است. در این طبقه به وضعیت خودشناسی دست می یابیم. در طبقه پنجم و ماوراء آن، نور و صوت خالص خدا می تواند قلب شما را هرچه سریعتراوج داده وبه آن قوام بخشد. همه کسانی که به خدا عشق داشته باشند روزی به این طبقه خواهند رسید و کلمه ای که برای این طبقه زمزمه می کنیم سوگماد است.15

وضعیت رؤیاها و استاد رؤیاها

رویاها در طریقت اکنکار از اهمیت بسیاری بر خوردارند و کتاب های بسیاری از اساتید بزرگ اک به این مساله اختصاص یافته است.« بطور کلی رؤیاها بیان کننده آن دسته از آرزوهائی است که در پشت ذهن ناخود آگاه ما پنهان شده اند. بسیاری از آنها نتیجه ظهور یک انگیزه و یا یک تمایل اند. بسیاری دیگر نتیجه انعکاس سایر کالبدهای انسانی (از قبیل اثیری، علی، ذهنی و روحی) به درون جهان های دیگرند. نوع دیگری از رؤیاها وجود دارد که برای دانشجوی(چلا) اک از کمال اهمیت برخوردار است و دربرگیرنده استهلاک کارمای مربوط به گذشته و حال او در هنگام خواب است. این بیشتر در مورد کسانی مصداق دارد که پیرو اکنکارند به ویژه پس از این که چلاها، واصل اک می شوند . استاد حق در قید حیات به واصل کلمه رندی اعطا می کند که تنها به او اختصاص دارد. این ذکر نباید توسط دیگری مورد استفاده قرار گیرد. با استفاده از این ذکر است که چلا استهلاک کارمای خویش را با سرعت آغاز می کند و آن را در وضعیت رؤیا به انجام می رساند. استاد رؤیا کنترل تقدیر بسیاری از مردم را در وضعیت رؤیا در دست دارد و قادر است خط سیر ملت ها، تاریخ و سرنوشت آنها را تغییر دهد. استاد حق یکی از بزرگترین دوستانی است که می توانیم در عالم رؤیا ملاقات کنیم. در إک می آموزیم هر گاه با خطری روبرو شویم که بیش از حد ترسناک است و یا به دلایلی قادر به مقابله یا پیروز شدن برآن نیستیم می توانیم استاد حق را به یاری بطلبیم و او فوراً به کمک ما می آید .» 16

اساتید مکتب اکنکار

« از اساتید این مکتب می توان گوپال داس که 3000 سال قبل از میلاد مسیح، ماهانتا و استاد درقید حیات اک در مصر بود را نام برد. وی راز فرقه های مذهبی از یرس و ایزس ( الهه حاصلخیزی ) را کشف کرد. به اعتقاد اکیست ها گوپال داس محافظ بخش چهارم شریعت کی سوگماد در طبقه اثیری بوده و در معبد خرد زرین به تدریس مشغول است . ـ از اساتید دیگر یائوبل ساکابی که در بین سالهای 1700 تا 2000 قبل از میلاد مسیح بر اهالی یونان باستان وارد شد. او راهنمایی در میان فرقه های مذهبی اسراری یونان بود و هم اکنون محافظ شریعت ـ کی ـ سوگماد کتاب مقدس اک، در شهر معنوی آگام دس است. او به عنوان ماهانتا، استاد در قید حیات اک خدمت کرده است . - در حال حاضراستاد اکنکار، استاد در قید حیات ( سری ها رولد کلمپ ) می باشد ))17

اکنکار در ایران

بی شک جهان شرق از مشکلاتی که جهان غرب در زمینه کمبود عرفان و معنویت با آن مواجه بوده مبراست و خلاء جدی در این خصوص در کشورهای شرقی مخصوصا کشورهای اسلامی احساس نمی شود ولی با این وجود تهاجم فرهنگی از این ظرفیت نیز کمال استفاده را می برد و با ترویج عرفان های جدید و انسان محور سعی در بیراهه کشیدن انسان شرقی دارند. در حال حاضردر ایران بعد ازعرفان اشو، مکتب اکنکار بیشترین طرفدار را به خود جلب کرده و از طریق امکاناتی که تکنولوژی ارتباطات در اختیار مبلغین این مکاتب قرار داده سعی در عضو گیری و ترویج مکتب خود دارند. قابل توجه است که ویترین بسیاری از کتاب فروشی ها مملو از کتاب هایی است که به صورت مستقیم در ترویج این دین جدید نوشته شده است بگونه ای که فقط از بنیانگذار اکنکار آقای پال توئیچل، بیش ازهفده عنوان کتاب ترجمه و چاپ شده است که از جمله آنها کتاب های ذیل است: 

 ((ـ اکنکار کلید جهان های اسرار ـ دفترچه معنوی ـ ندای الهی ـ بیگانه ای بر لب رودخانه ـ دندان ببر ـ سرزمینهای دور ـ پنجه زمان ـ نامه های طریق نور ـ نامه هایی به گیل ـ طریق دارما ـ طنین پرخروش إک ـ اک ایناری، علم الاسرار رؤیا ها ـ اک ویدیا ـ گیاهان، شفا دهندگان سحر آمیز ـ سه نقاب گابا ـ واژه نامه اکنکار شرق خطر » 18 « برخی از کتابهایی که به قلم استاد حق در قید حیات ( هارولد کلمپ ) به رشته تحریر در آمده است به قار زیر است:

1ـ هنر رؤیا بینی 2ـ استاد رؤیا 3ـ کلام زنده 4ـ نسیم تحول  5ـ کودک در سرزمین وحش 6ـ روح نورداران سرزمینهای دور 7ـ تمرینات معنوی إک 8ـ از استاد بپرسید 9ـ شاهین ها باز می گردند.» 19علاوه برکتاب ها که متاسفانه از مجاری رسمی و دولتی وارد بازار شده، سایت ها و وبلاگ های مختلفی نیز وجود دارند که در فضای اینترنت مشغول شستشوی ذهنی جوانان هستند اکنکار دینی است که خود را به عنوان دین معرفی نمی کند و با توسل به پلورالیسم دینی و تکثرگرایی اعتقادی از میان معتقدین به سایرادیان هم به طور همزمان عضو گیری می کند. اکیست ها از مشابهت هایی که دین اسلام و عرفان اسلامی با برخی مبانی اکنکار دارد، برای جذب انسان مسلمان کمال استفاده را می برند . بنا براین در روزگاری که جنون معنویت گرایی و دین سازی سایه ای بر حقایق ناب افکنده و زمینه های گمراهی را فراهم نموده است، وظیفه تمامی عالمان دینی و پاسداران مکتب بزرگ اسلامی است که هوشیارانه به رصد تحرکات انحرافی پرداخته و با بازسازی و ارائه معارف اسلامی با زبانی جذاب و گویا وظیفه خود را در قبال دین و امت بزرگ اسلامی به انجام برسانند.

 




مدگرایی/ سید حمید رضا سید جنجال

ارسال‌کننده : فصل رویش2 در : 88/5/12 12:37 عصر

مقدمه

حفظ ارزش های دینی و انسانی از مهمترین وظایفی است که بر عهده اعضا اجتماع است . اصالت فرهنگ هر فرد با عمل کردن به وظایفی که از لحاظ اجتماعی و دینی بر عهده اوست ، حفظ می شود و توجه به اصول فرهنگی و اخلاقی در زندگی و رعایت آنها ، میزان ارتباط فرد با این موازین را بیان می کند . هر جامعه ای برای خود اصولی دارد که تخطی از این اصول نا هنجاری تلقی می شود . در این میان ، تهاجم فرهنگی که در سالهای اخیر از سوی کشورهای غربی با هدف از بین بردن فرهنگ اصیل و اسلامی مردم کشورهای مسلمان تدارک دیده شده ، از جمله خطراتی است که جوامع اسلامی باید به همین دلیل در برابر آن مقاومت کنند ؛ یعنی باید برای حفظ اصالت فردی و اجتماعی خویش در برابر این تهاجم از خود مقاومت نشان دهند . از جمله نمونه های این تهاجم فرهنگی رواج مدگرایی در سطح جامعه است .مد گرایی و مد زدگی یکی از اشکال تهاجم فرهنگی است که دشمنان با رواج آن در صدد ایجاد خلل در فرهنگ جوامع دیگر هستند و مد زدگی باعث می شود که فرد آلت دست قرار گرفته و هر روز به یک سو کشیده می شود که در این میان کشورهای غربی بیشترین سوء استفاده را از این ماجرا می برند .

مد چیست؟

مد در لغت به معنای سلیغه و روش می باشد و در اصطلاح عبارت است از روش و طریقه ای موقتی ، که بر اساس ذوق و سلیقه افراد یک جامعه و سبک زندگی از جمله ؛ شکل لباس پوشیدن ، نوع آداب پذیرایی و معاشرت و تزیین و معماری خانه و ... را تنظیم می نماید . بنابر این می توان گفت ؛ مد به تغییر سلیغه ناگهانی و مکرر همه یا بعضی از افراد یک جامعه اطلاق می شود و منجر به گرایش به انجام رفتاری خاص یا مصرف کالای بخصوصی یا در پیش گرفتن سبکی خاص در زندگی می شود .

تاریخ مد گرایی

مد همیشه در طول تاریخ بشر همراه او بوده است و پدیده ای منحصر به عصر حاضر نیست این پدیده در هر دوره ای از تاریخ آگاهانه و با گزینش و انتخاب و با توجه به فرهنگ و چهار چوب های فکری و اعتقادی یک جامعه صورت گرفته است . بنابر این نمی توان تاریخ دقیقی برای شروع مد گرایی تعیین و تعریف کرد اما آنچه بیشتر در قرن بیستم و قرن حاضر اتفاق می افتد به تحولات اجتماعی و جنبشهای اروپا بر می گردد . البته جالب این جاست که این موجها عمدتا از ایالات متحده آمریکا به تمامجهان و به خصوص کشورهای جهان سومی فرستاده می شوند . در مورد تاریخ مد گرای در ایران نیز باید بگوییم که نمی توان تاریخ مشخصی برای آن تعیین کرد ؛ اما مدگرایی مدرن در ایران از آغازین سالهای دهه بیست خورشیدی برای اولین بار حرف از مد و سالن های مد بین زنان خانواده های اعیان تهرانی به میان آمد .شروع قصه از ایجا بود که در سال 1321 زینت جهانشاه به همراه همسرش از سوییس به ایران بازگشت . او در سوییس آموزش های خاصی در زمینه خیاطی مدرن در نزد خیاط معروف اروپایی ، یعنی پیر بالمر و مادرش فرا گرفت . به همین جهت تصمیم گرفت انچه را که در فرنگ اموخته بود به خانم های تهرانی عرضه کند ، بنابراین خیاط خانه ای را با یک نمایشگاه مد در تهران افتتاح کرد . بنابراین او اولین کسی است که پای مد گرایی مدرن را در ایران باز کرد .

نظریه اسلام پیرامون مبحث مدگرایی

رسالت اسلام به عنوان یک مکتب کامل الهی ، پاسخ گویی صحیح به تمام خواست های فطری و نیازهای اصیل انسانی است . بر این اساس ، در مجموعه تعالیم اسلامی از جمله در آیات قرآنی به مسئله زینت و جمال و زیبایی عنایت خاصی مبذول شده است . از تامل در این بخش از معارف اسلامی ، چند اصل کلی بسیار مهم مربوط به موضوع خود آرایی و زینت به دست می آید :

1 حس زیبایی یکی از خصوصیات انسان است که ریشه در فطرت او دارد و به اقتضای این امر از دیدن هر گونه زیبایی لذت می برد .

2 خود آرایی و زینت به عنوان بخشی از حس زیبایی نه تنها آثار بسیاری در روح و روان فرد دارد ، بلکه موجب تعالی و رشد افراد جامعه نیز می شود در مقابل ، پرهیز از خود آرایی و پریشانی چون با خواست فطری انسان در تعارض است ، به تدریج اثرات منفی در روان او به جای می گذارد که افسردگی روحی و عدم تعادل روحی از جمله آنهاست . لذا امیر المونین می فرمایند التجمل من اخلاق المومنین ؛ خود آرایی از خصوصیات انسانهای مومن است .

3 در رهنمود های پیشوایان اسلام در مورد خود آرایی به موارد زیادی تصریح شده است که از جمله آنها ؛ لباس تمییز و آراسته ، خشبو کردن بدن و لباس ، نظافت بدن ، شانه کردن موی سر و صورت و ...

4 هر چند اسلام توصیه به خود آرایی دارد اما هرگز این امر را منحصر به زینت ظاهر نمی داند بلکه آراستگی به فضایل معنوی و اخلاقی را که زمینه ساز سعادت و کمال روحی او هستند را مهمتر از آراستگی ظاهر می شمرد . چنانچه امیرالمونین می فرماید زینت البواطن اجمل من زینت الظواهر .

5 گر چه در مجموعه تعالیم اسلامی به خود آرایی توصیه و تاکید فراوان شده است اما به جهت در امان ماندن از عوارض منفی افراط و تفریط در خود آرایی و مد گرایی حدود و چارچوب خاصی نیز برای آن تبیین شده است . مثلا ؛ حلال باشد ، سبب اسراف در سرمایه نباشد ، تجمل و خودنمایی نباشد ، زمینه تحرک هواهای نفسانی فراهم نگردد و همینطور خود آرایی به صورت تقلید کور کورانه از دیگران انجام نگیرد و ... در یک کلام باید گفت اسلام نه تنها مد گرایی و آراستگی را منع نمی کند بلکه به شیوه منطقی و معقول بر آن تاکید می کند در عین حال همیشه و در همه حال از افراط و تفریط در همه چیز منع می کند

 علل گرایش به مد گرایی

مهم ترین علت در این زمینه به فطرت و ذات انسانها باز می گردد و آن هم حس کمنموده نموده تا ال جویی و زیبا دوستی است . انسان ذاتا به دنبال تحول ، نوآوری و تنوع است و همواره سعی نموده تا زندگی و رفتار خود را متحول و متنوع نماید .آفرینش انسان به گونه ای است که او همواره از حالت یک نواختی گریزان بوده و در مقابل همیشه از تحول و نو آوری و تنوع در شکل و شیوه زندگی استقبال می کند . بسیاری از جوانان و نو جوانان صرفا به خاطر اینکه چیری مد شده و همه مردم از آن استفاده می کنند و فقط به خاطر همرنگی با جماعت و مورد تسخیر واقع نشدن مجبور به پیروی از مد می شوند ؛ یعنی تقلید کورکورانه از اطرافیان ، یکی از علل عمده گرایش و پیروی از مد در میان جوانان و نوجوانان است . در این نوع از مد گرای هیچ گونه تعقل و منطقی به چشم نمی خورد و صرفا تقلید صرف از دیگران مطرح است .یکی دیگر از علل پیروی جوانان و نوجوانان از مد ، تبلیغات فریبنده کشورهای غربی در مورد محصولات و کالاها می باشد . کشورهای غربی به عنوان بزرگترین صادر کننده مد در دنیا ، اهداف گوناگونی را در ارتباط با مد در نظر دارند . از عمده ترین اهداف این کشورها می توان به تضعیف نظام اعتقادی به خصوص جوامع اسلامی اشاره کرد . ، زیرا با حذف ارزش ها و اعتقادات جوامع ، غرب به اهداف استعماری خود نزدیک تر می شود . اما اهداف و شیوه های استعماری آن در دوره های مختلف کم و بیش متفاوت بوده است .

راه کار

در این زمینه چه باید کرد ، از چه راه هایی می توان این معضل مهم فرهنگی و اجتماعی را حل کرد و جوانان را از پیامد های این پدیده شوم استعماری در امان نگه داشت ؟ راه حل های زیر در این زمینه ارایه شده است :

1 دادن آگاهی به جوانان :بی تردید شرط اصلی موفقیت در هر کاری ،    برخورداری از یک سلسله از آگاهی هاست . تا فرد به کمک آن بتواندبر ابعاد مختلف مسیر مورد نظرخود اشراف پیدا کرده و در هر مورد ، در هر مورد ، اقدامات لازم را به عمل آورد . بر این اساس ، اولیین و مهمترین گام در امر مبارزه با مد گرایی افراطی ، ارتقای سطح بینش جوانان است ؛ یعنی جوان علاوه بر اطلاع از ماهیت و علل گرایش به مد اولا ، باید حد معقول و متعادل آن را با توجه به فرهنگ جامعه اسلامی بشناسد و ثانیا ، اهداف فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی دشمن در زمینه ترویج مد گرایی را به خوبی تشخیص دهد . ثالثا ، ابزار شگردها و شیوه های گوناگونی را که دشمن در پیشبرد اهداف خویش از آنها استفاده می کند مورد شناسایی قرار دهد . تنها در این صورت است که جوان نه تنها تحت تاثیر تبلیغات دشمنان قرار نمی گیرد بلکه روز به روز در مسیر رشد و تعالی معنوی و ارزش های اجتماعی قرار گرفته و از به وجود آمدن زمینه نفوذ فرهنگی و اعتقادی آنها جلوگیری به عمل آورد .تحقق این امر از سه را میسر است :الف -  خانواده ؛ خانواده در تربیت و پرورش و دادن آگاهی به نوجوانان و جوانان نقش اساسی و تعیین کننده ایفا می کند . والدین علاوه بر کوشش در افزایش سطح آگاهی خود باید به تربیت درست و افزایش آگاهی فرزندان خود بپردازند  و ضمن برنامه ریزی مفید و دقیق برای اوقات فراغت آنها ، بر اعمال و رفتار فرزندان خود و معاشرت های آنها با دوستانشان نظارت کامل داشته باشند . مطمئنا نظارت و توجه کافی والدین به تربیت فرزندان خود نقش مهمی در جلوگیری آنها از انحراف و بی هویتی آنها ایفا خواهد کرد .ب -  رسانه های جمعی ؛ رسانه های جمعی به عنوان یکی از مهمترین کانال های رواج انواع مدهای غربی مطرح هستند . لذا آگاه سازی و آموزش استفاده صحیح از وسایل ارتباطی مختلف اعم از ویدیو ، ماهواره ، کامپیوتر، اینترنت و انواع فیلم ها و سی دی ها نقش مهمی در جلوگیری از گرایش کورکورانه نوجوانان و جوانان به مدهای مبتذل غربی دارد .ج آموزش و پرورش: آموزش و پرورش نیز می بایست با ایجاد تحول در خود و درک شرایط موجود جامعه به خواستها و نیازهای قشر نوجوان جامعه اهمیت دهد و در بالا بردن سطح آگاهی جوانان نهایت سعی خود را بکند .تردیدی نیست که فرهنگ و هویت ملی ما همچون همه مقاطع تاریخ گذشته ، می تواند از طریق تطابق های لازم در برخورد با امواج هجوم زمانه راه درست ومنطقی خود را پیدا کرده و در مسیری سزاوار و شایسته به بالندگی خود ادامه دهد . هویت ملی ما با پشتوانه دینی ، ملی و تاریخی بر شالوده فرهنگ غنی غنی اسلامی استوار است . هویت اسلامی ایرانی در گذشته بیش از آنکه جنبه ملی داشته باشد جنبه فرهنگی داشته است .

انسان می تواند و باید با پیشرفت های زمانه ، پیش برود اما آنچه مهم است مشغول نشدن به ظواهر تمدن و زندگی و سر گردان نشدن در دنیای ماشینی و کم نکردن هدف زندگی است . همراهی با تمدن و استفاده از ابزار جدید الزاما با تقلید از مد ها و روشهای تولید کنندگان آن همراه نیست ، بلکه می توان از آخرین فراوده های علمی جهان بهره مند شد و در عین حال در مسیر زندگی بر اساس نیازها و در راستای اهداف متعالی حرکت نمود . مسئولان و برنامه ریزان جامعه می بایست بر اساس ارزش های مذهبی و ملی جامعه ، مد تولید کنند . یک تمدن موفق از مد استفاده می کند نه اینکه آن را نفی کند . بلکه به جای منع ، ارزشهای والای دینی می بایست در قالب مد ارایه شده و مد تولید شود .در استفاده از مد می بایست بر اساس خرد ورزی حرکت کرد و به گونه ای عمل کرد که حاکی از از اندیشه و سخصیت انسان باشد . دکتر بنجامین اسپاک در این زمینه میگوید : درست است که مد لباس ، همیشه این طور باقی نمی ماند ، ولی لباسی که می پوشیم علاوه بر آنکه بدن ما را گرم نگه می دارد ، نشان می دهد که ما در مورد خودمان و کسانی که ما را می بینند چه فکر می کنیم .

2 تقویت ایمان و ترویج ارزش های معنوی: در طول تاریخ هیچ عاملی مهمتر از تقویت ایمان و باورهای اعتقادی و رشد ارزشهای معنوی ، مانع پیشبرد اهداف استعماری نبوده است . از این رو استعمار همواره تلاش می کند تا از طریق تضعیف اصول اعتقادی و ارزش های اجتماعی قشر جوان و بی اعتنا ساختن آنان به ارزش های معنوی زمینه اجرای اهداف مورد نظر خود را فراهم سازد . در چنین شرایطی ، هیچ کاری به اندازه تقویت باورها ، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی و دینی و پرورش ایمان موثر نیست .تقویت باورهای دینی و ارزش های اجتماعی و پی ریزی بینش صحیح در زمینه ارزش های دیننی و رعایت آنها ، همچون سنگری مستحکم ، مردم و به خصوص نسل جوان را در برابر هجوم همه جانبه فرهنگی دشمنان در امان نگه می دارد .بنابراین مسئولان فرهنگی و فرهیختگان جامعه موظف به واکسینه کردن مردم و به خصوص جوانان در این زمینه هستند .

3 پر کرذن خلاء فکری جوانان :قشر جوان جامعه ، علاوه بر نیازهای زیستی مشترکی که با سایر اقشار جامعه دارد ، از یک سلسله نیازهای روانی و عاطفه ای به خصوصی نیز برخوردار است که عدم ارضای ان ، مسائل و مشکلات فراوانی را برای جامعه به بار می آورد . از جمله پیامدهای عدم تامین نیازهای روحی و روانی جوانان ، پیدایش خلاء فکری و فرهنگی است که زمینه ساز نفوذ عناصر فرهنگی بیگانه و هجوم فکری و تبلیغی فرهنگ های بیگانه است . به عنوان مثال الگو طلبی یکی از خصوصیات مهم دوره جوانی و نو جوانی است ؛ یعنی جوان در مسیر کسب کمال به طور طبیعی مایل است از طریق تاسی به منش و رفتارهای افرادی که آنها را مظهر کمالات می داند خود را به فضایل و ارزشهای اخلاقی آراسته سازد. روشن است که اگر جوان به الگوی مناسبی در جامعه خود دست نیابد ، به الگو ها و ارزشهایی که بیگانگان با استفاده از ابزارهای تبلیغی به تمجید از آنها می پردازند گرایش پیدا می کند . بنابراین ضرورت داردکه در محیط زندگی جوان الگوهای مناسبی که با فرهنگ و ارزش های پذیرفته شده جامعه سازگاری دارند وجود داشته باشد ، تا این نیاز اصیل انسانی به صورت شایسته با توجه به مبانی اعتقادی و ارزشی او تامین شود و زمینه هر گونه کشش به سوی الگوهای تحمیلی و در عین حال ، زیان بار از بین برود . بر همین اساس ، اگر به سایر نیازهای زیستی ، ذهنی ، عاطفی، اعتقادی و فرهنگی جوان پاسخ مناسبی داده نشود جوانان به دنبال ارضای کاذب نیازهای خود رفته و الگو های نادرست را ملاک عمل خویش قرار می دهند .مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند :جوان اولا باید احساس مسئولیت کند ، یعنی واقعا خود را مسئول بداند و بخواهد که زندگی را با پای خودش پیش ببرد و حرکت کند و مثل پر کاهی در امواج حوادث نباشد . ثانیا ، با ایمان حرکت کند . ثالثا ، بصیرت و آگاهی داشته باشد. اگر جوانان این سه خصوصیت را در خودشان تامین کنند در همه زمینه ها می توانند موفقیت خودشان را تضمین کنند .

 گستره قلمرو مُد:

 مد گرایی فقط مخصوص حال نیست؛ نسل های گذشته ما مد های گوناگونی را در حافظه تاریخی خود دارند که هم اکنون حتی نام شان از یاد ها رفته است ؛ چنانچه چنانچه مد گرایی فقط مختص به پوشاک نیست ؛ از زایمان زنان ( که هم اکنون نوع سزارین آن مد شده ) تا اصلاح ریش جوانان می تواند تابعی از مد باشد . چنانچه در برهه ای زمان سبک ریش گذاشتن فلان خواننده، مد روز بود و اکنون بر باد دادن ریش به عنوان مد روز است! همچنینی گویش ها و اصطلاحات محاوره ای نیز تحت تاثیر مد قرار گرفته است ؛ زمانی استفاده از کلمات خارجی به عنوان مد و کلاس محسوب می شد و زمانی دیگر الفاظ چاله میدانی و پیش پا افتاده ، زیر و برِ زبان جوانان را پُر می کند . طرح های ظروف که دیگر جایگاه خاص خودش را در مدگرایی دارد! زملنی ظرف های سفالی با طرح های باستانی و قرون وسطایی زینت بخش سفره ها و ویترین منازل و مغازه ها بود و در برهه ای دیگر سادگی و بی طرحی ظروف ، مد محسوب می شود. پس مد دارای گستره و قلمرو وسیعی بر خورداراست و هر چیزی می تواند قابلیت مد شدن را داشته باشد.

 

 

 




بررسی مکتب اکنکار( بخش اول)/ علی انبارلویی

ارسال‌کننده : فصل رویش2 در : 88/5/12 12:26 عصر

دلهای پریشان وناآرام مردم سرزمینهای دور و نزدیک به دنبال آرامش ونشاط اند ، به دنبال گمشده ای می گردند ، تشنگانی که له له زنان به هوای آب در پی هرسرابی می دوند ، اما پس از اندکی آنچه حاصل می شود تشنگی بیشتر است . مردمان غرب مدت مدیدی است از معنویات دور نگه داشته شده اند .واکنون مانند گرسنگانی که روزهای متعدد از غذا دور مانده باشند به هر آنچه که نشانی از معنویت داشته باشد چنگ می زنند . توسط تبلیغات گسترده به آنها باورانده اند که میوه های باغهای معنوی ما بسیار شیرین وگواراست؛غافل از این که درختان آن باغ (شجر من زقوم )هستند که انسانهای فریفته از آن( فمالئون منها البطون) می گردند. داستان ازآنجا آغاز شد که غرب تمام اعتقادات مذهبی و دینی را کنار گذاشت و از طرفی زندگی این چنینی پاسخگوی نیازهای اساسی انسان نیست؛ و فریاد فطرت را بر می انگیزد. با کنار گذاشتن دین بنیاد غرب دچار تزلزل شد . و ناهنجاریهای اخلاقی به اوج خود رسید ؛ و از طرفی جنبش های دانشجویی در دهه های 1960 و 1970 آمریکا و اروپا را فرا گرفت. غرب ورشکسته که می خواست همه چیز را در عالم ماده خلاصه کند و ماوراء را از زندگی حذف و معنویت را به فراموشی بسپارد، غرب مجروح باید اقدام به ترمیم خود می کرد و این قحطی معنویت را جبران می نمود. لذا برآن شد تا تشنگی ها را فرو نشانده ، مبادا تبدیل به جنبش های فراگیر اجتماعی شود . باید تکه نانهایی به این گرسنگان بدهد. باید چیزی باشد که مردم غرب را آرام کند و آنها را سرگرم سازد و منافع سرمایه داری و نیروهای مسلط دنیا را به خطر نیاندازد . غرب اکنون خوب به خاطر دارد زمانی را که می پنداشت با سه شعار ( عقل ) ، (طبیعت) و (پیشرفت ) می تواند بهشت موعود را در زمین بنا کند و زمانی را نیز به خاطر دارد که فریاد استغناء از دین و معنویت را سر می داد واکنون زمانی راتجربه می کند که علم ، تکنولوژی و اصالت دادن به عقل دنیا اندیش و طبیعت گرایی افراطی و ... پاسخگو نیست . زندگی تلخ بنا کنندگان بهشت موعود ورق می خورد، غرب می کوشد درمان ناکامی ها و جبران شکست های خود را درمیراث کهن از جمله معنویات جستجو کند. لذا انسان مدرن که دور مانده از معنویات بود و در تمدنی زندگی می کرد که غیر از جهان مادی برای چیز دیگری ارزش قائل نبود. حریص، عجول ، و عنان گسیخته به معنویات روی آورده. سنت های کهن و عرفانی و معنوی رابرگرفته ، هر کس تکه یا تکه هایی از مکاتب مختلف را چنگ زده و می کوشد که روح تشنه اش را با آن سیراب کند . (میلتون پرکارترین محقق در حوزه جامعه شناسی ادیان نو پدید می نویسد : « بیش از دو هزار فرقه معنویت گرا در امریکا و بیش از دو هزار جریان معنویت جویی در اروپا است و درصد کمی از آنها مشترکند . » در حقیقت با گذشت حدود چهل سال، قریب به چهار هزار مکتب و فرقه عرفانی و معنوی در جهان غرب شکل گرفته است. این جریانهای معنویت گرا، طیف بسیار متنوعی را شامل می شوند که از عرفان ادیان ابراهیمی تا استفاده از مواد مخدر و روابط جنسی آزاد را در بر می گیرد. در واقع، هر چیز که به نوعی فرصت رهایی از چارچوب های جامعه مدرن و روگردانی از هنجارهای تمدن مادی و سرمایه داری را فراهم کند ، معنویت شناخته می شود و مسلم این که چنین معنویت های نو ظهور و من درآوردی پاسخگوی فطرت نیست. معنویت های نوظهور در راستای تمنای فطری انسان هستند؛ ولی پاسخی مسخ شده به آن می دهند . فطرت، شیفته عاشق شدن و دل بستن است. اما معنویت های نوظهور نظیر« اشو » و« کوئیلو» عشقی هوسناک و شهوت آلود را پیشنهاد می کنند، فطرت ما تشنه مشاهده عظمت، شکوه و جلال الهی تجربه و هیبت و خشیت در برابر آن است: اما « مرلین منسون » پاسخ آن را با کلیپ ها و موسیقی هولناک بلک متال می دهد . ما شیدای پرستیدن هستیم. ولی « سای بابا » خود را خدای پرستیدن و خالق هستی معرفی می کند.) 1اکنون این جریان های متنوع که نام معنویت، عرفان و دین بر آن نهاده شده وبا سبک تبلیغات کالاهای اقتصادی به ترویج آنها پرداخته اند و شبکه های گسترده نشر و پخش و رسانه ها و سرمایه های عظیم به حمایت از آنها به کار افتاده اند. به عنوان معنویت راستین به خورد بشر می دهند. از طرفی این جریانهای معنویت گرای نو ظهور به نام ادیان عصر جدید شناخته می شوند. همانطور که ما در دانشگاههای خود چند واحد معارف و اخلاق داریم، دو واحد ادیان عصر جدید در برنامه واحد های عمومی دانشگاههای معتبر دنیا تدریس می شوند تا دانشجویان برای ارضای امیال و انگیزه های معنوی خود از آن استفاده کنند . متأسفانه چنین عرفانهایی در کشور ما نیزرسوخ کرده است و جوانان از طریق اینترنت و یا از طریق کتاب هایی که در این زمینه ها نوشته شده جذب گروههای مختلف این نوع عرفانها می شوند. ( دلایل رواج این عرفانها متعدد است؛ از مهمترین دلایل این است که ما مدل زندگی خود را از غرب وارد می کنیم. از استفاده از تکنولوژی گرفته تا نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی. خوب نبودن این امر برای نخبگان ما محرز است؛ لذا پژوهشگاه هایی داریم که با جدیت تمام در جست و جوی نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اسلام هستند، اما به هر حال از نحوه شهر سازی گرفته تا نرم افزارهای حکومتی و اجرایی و مدیریتی جامعه را از غرب می گیریم و علتش این است که ساماندهی زندگی نیاز به دانش دارد و دانشی که ما داریم کاملاً دانش غربی است ؛ و آنها هم در راستای ارزشهای خودشان این دانش را تولید کرده اند. بنابراین چون مدل زندگی ما غربی است، در معنویت هم نسبت به معنویت غربی پذیراتر هستیم؛ زیرا انسجام ساحت های مختلف زندگی را در راستای ارزش های غربی حفظ می کند. لذا اکنون ما به راحتی معنویت غرب را می پذیریم. و این معنویت با سایر نهادهای اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی غرب تعریف شده و سازگار است.  و از طرفی ما هیچ وقت تأثیرات عرفان را در شاد زیستن بیان نکردیم. به همین دلیل عرفان های دروغین توانسته اند جای عرفان راستین را در برقراری ارتباط با مردم بگیرند. ما می توانیم مباحثی را مثل اخلاق خلاقیت، اخلاق شاد زیستن و اخلاق موفقیت را مطرح کنیم. زیرا ظرفیت های بالایی در منابع عرفانی خود در این زمینه داریم . مثلاً امیرالمؤمنین می فرماید:« من اخلص بلغ الآمال» کسی که اخلاص بورزد به آروزهایش می رسد. ( غرر الحکم حدیث 7675 ) ما در اخلاق و معنویت و عرفانی که تاکنون داشته ایم کمتر نگاه و رویکرد پیامدگرایانه داشته ایم؛ به این معنا که بیاییم و پیامدهای مثبت اخلاقی زیستن، معنوی زیستن و حتی دینی زندگی کردن را معرفی کنیم . بیشتر نگاهمان وظیفه گروانه وتکلیف گروانه بوده است . در بخش عرفان نظری هم بسیار پیچیده و پر اصطلاح گفته ایم و کمتر توانسته ایم در قالب رمان و متون ساده تر برای سطوح مختلف سنی محصولات فرهنگی تولید کنیم. گذشته از این که اساساً نگاهمان به عرفان یک نگاه رازدارانه و با سرمشق « آهسته بگو تا کسی نشنود » بوده است. در حالی که امروز روزگار عوض شده است. می توان عرفان را فریاد زد و همه عالم را به سوی آن فرخواند و ابعاد عمیق و معنوی اسلام را  ترویج داد. و دنیا تشنه این معانی و حقایق است و اگر به اصل دست نیابد به بدلی پناهنده می شود ». 2« اکنون در کشور ما بیش از پنج هزار عنوان کتاب فرقه های مختلف به زبان فارسی چاپ شده است، حدود پنج هزار سایت در این حوزه فعالیت داشته و محافلی را برپا می کنند. با توجه به انحرافات و کاستی ها و آسیب هایی که برای این جریانات ذکر شده برماست که با بررسی ضعف ها و کاستی های این فرق روشنفکری در مورد آن ها و شناخت دقیق عرفان اسلامی با یکی دیگر از ابعاد تهاجم فرهنگی مبارزه کنیم ».3یکی از این جریانات و عرفانهای نوظهور اکنکار است. « اکنکار از کلمه سانسکریت إک به معنی هوشیاری پیوسته با حق گرفته شده وتوسط فردی آمریکایی به نام پال توئیچل طراحی شده است.» 4 در کتاب اکنکار آمده است : « هوشیاری الهی جریان پیوسته ایست که صاحب طبیعت خاص نیست و ماهیت هم ندارد؛ اما نشانه هایش با ماهیت صوت قابل تمثیل است. برای جسم و سایر کالبد ها قابل شنیدن در صورت اصلی اش نیست. روح این صوت را می شنود این هوشیاری از مجراها یا دریچه هایی در جهان مادی ظهورمی کند. این دریچه ها را به عنوان روح می شناسیم نزدیکترین کلمه ای که در زبان فارسی بر این هوشیاری پیوسته الهی دلالت دارد، کلمه حق است. حق بی شکل است . روح ویژگی های آن را به ظهور می رساند.  در زبان سانسکریت این جریان پیوسته را إک می گویند . إک یا حق خود منشأ تمامی ماهیت هایست که از این دریچه های مستقل هوشیاری یعنی ازروحها به جهان ماده راه پیدا می کنند » .5

« هدف اکنکار»   

در یکی از کتابهای اکنکار در رابطه با هدف اکنکار آمده است : « هدف اصلی ما قادر ساختن روح است به ترک کالبد و سفر آن به دنیاهای معنوی ماوراء و عاقبت رسیدن به هدف غائی (آنامی لوک ) که نامی است برای سرزمینی بدون نام، یا بهشت حقیقی، جائی که خدا ( سوگماد) بسر می برد ». 6

« تاریخچه »  

« اکنکار طریقت قدیمی است که در حدود سال 1965 از حالت پنهان در آمد. مرکز این طریقت در شهر چین هسن در ایالت مینه سوتا در آمریکا است » . 7  پال توئیچل مدعی است که ماموریت دارد اکنکاررا به جهانیان معرفی کند. « پال توئیچل در اوائل قرن حاضر در کنتاکی متولد شد و در خلال جنگ جهانی دوم به خدمت نیروی دریایی ایالت متحده در آمد . در مقطعی که مقرر بود زندگی پال متحول گردد، وی در کسوت جوینده ای جوان به گروهی از استادان معنوی معرفی شد. اینان استادان نظام وایراگی إک بودند. هنگامی که آنان پال را برای احراز مقام استادی تعلیم می دادند، او طیف وسیعی از تعالیم معنوی را تحت نظر آموزگاران مختلف مطالعه کرد. آموزش های إک در چهار گوشه جهان پراکنده بودند و پال این تعالیم نور و صوت را مجدداً  گردآوری کرده است. سرانجام پال به صف استادان وایراگی پیوست و با رسیدن به مقام استاد حق در قید حیات، رسالت عرضه اکنکار به جهان بر عهده او گذارده شد. پال در سال 1965 کارگاههای آموزش سفر روح را در کالیفرنیا دایر نموده، آموزشنامه های (Discourse) اکنکار را عرضه کرد . مؤسسه اکنکار در سال 1970 به عنوان مؤسسه ای غیر انتفاعی تأسیس شد » . 8پیروان این طریقت معتقدند که اکنکار دانش باستانی سفر روح است؛ مقوله ای درباره انعکاس درونی که از میان وضعیت های تحتانی به وضعیت های شعفناک و نشئه آور الهی سفر می کند . این عمل از طریق دسته ای از تمرینات معنوی انجام می گیرد که پیروان این علم از آن آگاهند. اکنکار بر ارزش تجربیات معنوی به عنوان طبیعی ترین راه بازگشت به سوی خداوند تأکید دارد. این مکتب مدعی است که می آموزد چگونه انسان برای افزایش آگاهی و لذت بردن معنوی به درون خویش بنگرد و گوش فرا دهد. و همچنین در این مکتب آمده است: « توسط آموزشها و تمرینات معنوی اکنکار خواهید توانست یک زندگی شاد، پر ثمر و متعادل داشته باشید و همچنین به اکتشافات جهانهای معنوی خداوند بپردازید .
آموزشهای اکنکار بر دو ویژگی روح مقدس یعنی نور و صوت تأکید دارد وتوسط این آموزشها خواهیم توانست با نور و صوت خداوند ارتباط برقرار کنیم و آن را ببینیم و بشنویم .با بهره بردن از آموزشهای اکنکار و تمرینات معنوی آن خواهیم توانست حضور روح مقدس را در زندگیمان تشخیص دهیم و می آموزیم که ما روح هستیم با رقه ای از خداوند که برای کسب تجربیات معنوی به این دنیا فرستاده شده ایم و همینطور که شکوفایی معنوی حاصل می کنیم، می آموزیم که عشق خداوند را از طریق خدمت به دیگران بیان کنیم . »9

راهنمای لغات اکنکار

« ـ آراهاتا : معلمی با تجربه که شایستگی لازم در جهت اداره کلاسهای اکنکاررا دارد . ـ اک : جریان حیات بخش که موجب بقاء زندگی می شود . ـ اکنکار: طریقت نور و صوت الهی که به عنوان دانش باستانی سفر روح نیز شناخته می شود . ـ اساتید اک: اساتیدی معنوی که قادرند جویندگان را در مسیر مطالعات و سفرهای معنوی خود راهنمایی کنند. این اساتید مربوط به سلسله نظامی کهن می باشند  که نسبت به مسئولیت های آزادی معنوی کاملاً آگاه هستند . ـ هیو: نامی و اسراری کهن برای خداوند. آوازی عاشقانه برای خداوند که توسط پیروان اکنکار زمزمه می شود . ـ وصل: پیروان اکنکار در مسیر تحولات معنوی و خدمت به خداوند به این مرحله دست می یابند. طی مراسم وصل، فرد با نور و صوت الهی ارتباط برقرار می کند . ـ استاد در قید حیات اک: لقب راهنمای معنوی اکنکاراست. وظیفه او هدایت روحها جهت بازگشت به سوی خداوند می باشد. استاد در قید حیات می تواند هم از نظر بیرونی به دانشجویان یاری رساند و هم درسطوح رؤیا به عنوان استاد رؤیا عمل کند و در عالم معنوی نیز به عنوان استاد دورن خدمت می کند . ـ ماهانتا: لقبی که به بالاترین سطح آگاهی در روی زمین اطلاق می شود. او اغلب به صورت استاد در قید حیات ظاهر می شود و انتقال دهنده کلام الهی است . ـ مناطق : مراتب مختلف آسمانها همانند اثیری ـ علی ـ ذهنی ـ اثری و روح . ـ تمرینات معنوی اک: تمرینات روزانه جهت برقراری ارتباط ما با نور و صوت الهی . ـ چلا : دانشجوی معنوی . ـ شریعت کی سوگماد: دست نوشته های مقدس اکنکار که متشکل از 12 بخش می باشد و در عالم معنوی قرار دارند. دو بخش از این دست نوشته ها توسط پال توئیچل از مناطق درونی به منطقه فیزیکی منتقل گشتند. ـ سوگماد: نامی مقدس برای خداوند که نه مذکر است و نه مؤنث.او سرچشمه حیات می باشد . ـ برکت باشد: واژه ای که پیروان اک در پایان مطالب خود ذکر می کنند. » 10

« اعتقادات اصلی اکنکار»

((ـ روح ابدی و هویت حقیقی فرد است . ـ روح در سفری برای شناخت خود و خداست . ـ به دلیل عشق خداوند با روح است که روح وجود دارد . ـ تجربه و آزادی معنوی در این زندگی برای همه میسر است . ـ شکوفایی معنوی می تواند با تماس آگاهانه با اک ، روح مقدس تسریع شود. این تماس می تواند در طی تمرینات اک و با راهنمایی استاد در قید حیات اک حاصل شود . ـ ماهانتا، استاد در قید حیات اک، رهبر معنوی اکنکار است . ـ شما می توانید به طور فعالانه جهانهای معنوی را از طریق سفر روح، رؤیاها و روشهای دیگر مورد بررسی قرار دهید.)) 11از جمله اعتقادات اکنکار قائل شدن به تناسخ است. پوشیده نیست که اثر بلافصل اعتقاد به تناسخ، انکار وجود بهشت و جهنم در دنیای دیگر است. بر اساس تمام مرامها، دینها و طریقت هایی که تناسخ در آنها یک مبنای عقیدتی به شمارمی آید، پاداش و جزای افراد در روابط بین انسانها، در همین دنیا تسویه می شود. بهشت و جهنم و عذاب و عقابی و معادی وجود ندارد. این در حالی است که در آیات گوناگون قرآن کریم با این عقیده مخالفت صریح شده و درصد بالایی از آیات قران کریم آن را رد می کند .

قوانین اکنکار

طریقت اکنکار مشتمل بر قوانینی است که برخی از آنها جنبه اجتماعی داشته و برخی دیگرجنبه فردی و درونی دارد.از جمله قوانین اکنکار، موارد زیز می باشد:

قانون عدم وابستگی :

«این قانون به معنی رها شدن از تمایلات قوی نسبت به محیط پیرامون و تعلقات آن است به گونه ای که انسان اصرار بر عدم ارتباط یا جدا شدن از آنها نداشته باشد؛ بلکه رهایی ذهن است از عشق به دنیا و تمامی خواسته های دنیوی . آنها معتقدند که حواس آدمی به دلیل عشق به اشیاء، برای او خواسته می آفریند، از خواسته های او خشم بر می انگیزد، از خشم فریفتگی ناشی می شود و فریفتگی خاطرات و احساسات پیچیده ای را به جریان می اندازد و همین جریان، عشق به خدا را نابود می کند. در نتیجه انسان انحطاط می یابد. ولی هنگامی که فرد منضبط است و عشق خود را معطوف ماهانتا می سازد، در ورای توجه حواسش به چیزهای خارجی و رها از رنج و لذت های ناشی از آن حرکت می کند و پیش از همه  ازافراط کاری ها رهایی می یابد.

قانون عشق

« عشق اصلی است که به فک، نیروی جنبشی ارتباط با شیء مورد نظرش را می دهد. بنابراین منجر به تسلط بر تمامی تجربیات مقابلش می گردد، عشق احساساتی است که به فکر حیات می بخشد. احساس همانا خواسته است و خواسته ها همان عشق است » . درادامه قانون عشق آمده است : « راههای زیادی هستند که ما می توانیم توسط آنها به سوی خداوند برویم. خداوند، راهها و مقاصد مختلفی را برای ما مستقر ساخته است به گونه ای که برای همه، مسیری وجود دارد حتی برای ملحدان. شاید به نظر می رسد این مطلب یک پارادوکس خنده دار باشد ولی واقعیت دارد. یک ملحد می تواند بیش از یک نفر که مسیحی متولد شده و انجیل را همیشه به همراه دارد، به خداوند نزدک تر باشد ؛ زیرا او می تواند ادراک بهتری از قانون عشق داشته باشد » . در اینجا سؤالی مطرح می شود و آن این که: چرا یک فرد ملحد می تواند ادارک بهتری از قانون عشق داشته باشد؟ آیا این مکتب ( اکنکار ) ترویج بی دینی و لا مذهبی را به همراه ندارد؟ حتی فرد ملحد را به خداوند نزدیک تر می داند ؟ !!...

« قانون عدم مداخله »

بر اساس قانون عدم مداخله، یک موجود معنوی نمی تواند فضای دیگران را بیاشوبد؛ هر کسی که هر نوع تغییر یا تأثیری در ذهن دیگری بگذارد( حتی دعا) یکی از قوانین آگاهی معنوی را برآشفته است .» 12قوانین دیگری نیز وجود دارند مثل قانون سکوت ، وصل ، سفر روح که مجال سخن گفتن از انها نیست.




   1   2      >